هميشگي هميشه ها
هميشه
عصر
چند عدد سار
دور شدند از مدار حافظه كاج
نيكي جسماني درخت به جا ماند
عفت اشراق روي شانه من ريخت
حرف بزن، اي زن شبانه موعود!
زير همين شاخه هاي عاطفي باد
كودكيم را به دست من بسپار
در وسط اين هميشه هاي سياه
حرف بزن، خواهر تكامل خوشرنگ!
خون مرا پر كن از ملايمت هوش
نبض مرا روي زبري نفس عشق
فاش كن
برچسب ها:
شعر «هميشه» سپهري 8 ص