تعریف مطلق و مقید
مطلق و مقید
اطلاق در لغت: رهایی و آزادی و در
اصطلاح: المطلق ما دلَّ علی شایعٍ فی جنسه؛ مطلق عبارت است از لفظی که در
جنس خود بر معنای گسترده و بی قید و بند، دلالت دارد. بدین توضیح که آن
معنا دارای افرادی است و این قابلیت را دارد که بر تمام افرادی که تحت آن
لفظ می توانند قرار گیرند دلالت کند. و تقیید در لغت: گرفتار نمودن و در
بند کردن و در اصطلاح: المقیدُ ما اَخرجَ من شیاعٍ ؛ مقید آنست که از مطلق
بیرون آورده شده باشد. یعنی مقید همان مطلق است که با افزوده شدن قیدی،
دایره شمول آن محدود می گردد.
مثال؛ « بر تو واجب است که در اول هر ماه
به فقیر گندم بدهی.» الفاظ ماه، گندم و فقیر مطلق هستند. ولی اگر دلیل
بدین گونه باشد: «بر تو واجب است که در اول هر ماه حرام، به فقیر عادل،
گندم سرخ بدهی.» در اینجا ماه حرام، فقیر عادل و گندم سرخ مقید هستند.
تعاریف مختلف مطلق
← تعریف
فاضل ایجی تعریف اول: فاضل ایجی می گوید: المطلق ما دل علی شایع (مراد
همان فرد است) فی جنسه و المقید بخلافه. ← تعریف میرزای قمی تعریف دوم:
میرزای قمی می گوید: المطلق ما دل علی حصة (همان فرد است) محتملة الصدق
مندرجة تحت ذلک الجنس (عنوان رجل) و هو المفهوم الکلی الذی یصدق علی هذه
الحصة و غیرها من الحصص←← نقد تعریف میرزای قمی کلام ایشان حرف جدیدی
نیست؛ فاضل ایجی گفته بود (فرد شایع) و میرزا از (حصه) تعبیر کرده است.
مثلا در اینجا اگر صد فرد وجود دارد صد حصه و فرد شایع محقق است. در کلام
میرزا این اشکال فلسفی واضح وجود دارد که هر فرد نسبت به انسان حصه نیست
بلکه تمام الانسان است به این معنا که یک فرد، تمام وجود انسان را دارا است
و یک حصه از انسان و رجل نیست.
اگر در فلسفه کلی طبیعی را مانند
رجل همدانی معنا کنیم که معتقد بود که کلی طبیعی واحد شخصی است یعنی کلی را
خداوند قسمت کرده و به هر فرد بخش و حصه از آن را داده است که همه را اگر
جمع کنیم یک انسان و یک کلی را تشکیل می دهیم کلام میرزا صحیح بود ولی این
نظر صحیح نیست و شیخ الرئیس رساله ای در رد آن نوشته است. به نظر ما هم
انسان واحد شخصی نیست بلکه واحد نوعی است و هر فرد تمام الانسان است از این
رو شیخ الرئیس در رساله ی مزبور می گوید که انسانیت زید غیر از انسانیت
عمرو است و هکذا. ← تعریف شهید ثانی تعریف سوم که برای شهید ثانی است:
المطلق هو اللفظ الدال علی الماهیة من حیث هی هی لا بقید وحدة و لا تعدد و
المقید بخلافه ←← نقد تعریف شهید ثانی دو تعریف اول فقط منحصر به نکره
بود (علی فرد شایع و حصة من الحصص و واضح است که شایع و حصة به فرد غیر
معلوم ناظر است نه اسم جنس) ولی تعریف شهید ثانی ارتباط به اسم جنس دارد
مانند (احل الله البیع) بیع نکره نیست بلکه اسم جنس است و نه مقیدبه وحدت
است و نه مقید به کثرت. از این رو دو تعریف اول ناقص است زیرا فقط نکره را
گفته ولی اسم جنس را شامل نیست و تعریف سوم عکس آن دو است که دیگر نکره را
شامل نیست.
انصراف
منظور از انصراف در علم اصول این است که ذهن
از معنایى روى برگرداند یا بدان متوجه شود . انصراف بر دو نوع است : 1-
انصراف بدوى منظور از انصراف بدوى این است که بعلت کثرت وجود مصادیق و
افراد چیزى در خارج , هنگام استعمال لفظ , ذهن از مصداق نادر به مصداق کثیر
و غالب متوجه شود . مثلا اگر قانون در جائى بگوید : به کارگران در صورت
اخراج باید تاوان پرداخت شود , حال اگر مثلا 90 درصد از کارگران را کارگران
کوره پزخانه تشکیل بدهند و این اکثریت از تاوان گرفتن منصرف شوند , نمى
شود گفت که منظور از این قانون , کارگران کوره پرخانه هستند یعنى همان 90
درصد و 10 درصد دیگر را شامل نمى شود بلکه در اینجا لفظ کارگران مطلق است و
همه را شامل مى شود و اینگونه انصراف اطلاق را محدود نمى کند . .
2-
انصراف ناشى از کثرت استعمال لفظ در بعضى از مصادیق آن بعضى از اصولیین
عقیده دارند اینگونه انصراف مانع اطلاق لفظ است و حکم قرینه لفظیه را دارد .
. مثلا اگر گفته شود نگاه به صورت علماء عبادت است , بر اثر کثرت استعمال
علماء در عرف متداول در علماى دین و روحانیون , منظور گوینده از جمله بالا
روشن است و شنونده در مى یابد که مقصود مطلق دانشمندان نیست بلکه صنف و
گروه خاصى از آنان یعنى روحانیون مورد نظر است . این نوع انصراف بنظر آنان
مطلق را از اطلاق مى اندازد .
با در نظر گرفتن مجموع مطالب بالا بعنوان
نتیجه باید گفت عموم نسبت به اطلاق وضع محکم ترى دارد و کمتر در معرض
تزلزل است . و براى شکستن حریم عموم , مخصص محکم و قابل توجهى لازم است در
حالیکه مطلق از چنین استحکامى برخوردار نیست و بیشتر در معرض تقیید و محدود
شدن است . یعنى شمول اطلاق در سایه مقدمات حکمت است و هرگاه یکى از این
مقدمات متزلزل شود شمول اطلاق متزلزل مى شود , اما عام اینطور نیست و شمولش
ناشى از وضع است
مقدمات حکمت
منظور از مقدمات حکمت شرایطى است که
شنونده در صورت اجتماع آن شرایط از لفظ استفاده اطلاق مى نماید.در مورد
مقدمات حکمت بین اصولیین تفاوت نظر وجود دارد
1- اصولیین عقیده دارند
گوینده که شارع یا قانونگزار است , حکیم و کلامش از روى عقل و اراده صادر
شده و براى منظور و مقصود خاصى است . یعنى از روى خرد براى شخص مکلف وظائف و
تکالیفى مقرر داشته , پس بهیچوجه در مقام ابهام گوئى یا گمراه کردن مکلف
نبوده است .
2-گوینده در مقام بیان باشد منظور این است که براى استناد
به اطلاق جمله و استفاده از آن بایستى احراز شود که گوینده در مقامى است که
تصمیم دارد تمام منظور و مقصود خویش را به شنونده برساند و بیان کند تا
شنونده با دریافت تمامى مقصود او به انجام خواسته ها و تکالیف مندرج در
جمله صادره اقدام نماید .
مثلا اگر گوینده تنها در مقام آن است که
اصل تشریع را اعلان نموده و بعللى نمى خواهد خصوصیات و جزئیات و آئین
اجرائى آنرا فعلا بیان کند و یا آنکه گوینده بخاطر جو فشار و اختناق در
تقیه مى باشد و از روشن نمودن بیشتر معذور است , در چنین موردى هیچگاه نمى
توان به اطلاق جمله استناد کرد و به اصطلاح اصولیین اینجا گوینده در مقام
اهمال است , نه بیان . مثل آنکه در قرآن مى فرماید: الله على الناس حج
البیت - یعنى بر مردم حج خانه خدا واجب است , که در این جمله هیچگاه
پروردگار در مقام آن نیست که کلیه آداب و آئین اجرائى این فریضه را بیان
نماید و نمى توان در موارد شک , به اطلاق این جمله استناد نمود . و نیز
روایاتى که از روى تقیه از پیشوایان دینى صادر گردیده , مثال براى این مطلب
است . گاهى اوقات هر چند گوینده در مقام بیان حکمى از احکام است و حتى
براى اجراى آن مبادرت به بیان نموده است ولى در مقام بیان وجه خاصى از
مقصود است , در اینجا نیز در ماوراء آن وجه خاص نمى توان به اطلاق استناد
نمود , بلکه باید بدست آورد که گوینده در مقام بیان چه چیزى است و تنها
بمقدار کاربرد جمله برداشت نمود . ما در اینجا از مثال مشهورى که اصولیین
در این باب آورده اند استفاده مى کنیم.
مطلق بدلی
مطلق شمولی
مطلق و مقید ایجابی
مطلق و مقید سلبی
مطلق و مقید عنوانی
مطلق و مقید متحد الحکم
مطلق و مقید متحدالسبب
مطلق و مقید مختلف الحکم
شباهت عام و مطلق
برچسب ها:
پاورپوينت مطلق مقید