تمامی فایل های موجود در آپادانا، توسط کاربران عرضه می شود. اگر مالک فایلی هستید که بدون اطلاع شما در سایت قرار گرفته، با شماره 09399483278 با ما تماس بگیرید.
تحقیق درباره الگوهاي خاموش و پنهان در نهادهاي پرورشي

تحقیق درباره الگوهاي خاموش و پنهان در نهادهاي پرورشي

تحقیق درباره الگوهاي خاموش و پنهان در نهادهاي پرورشي - Top of Form Bottom of Form ‏الگوهاي خاموش و پنهان در نهادهاي پرورشي ‌ ‏در جوامع بسته و جو...

دسته بندی: عمومی » گوناگون

تعداد مشاهده: 17 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: .doc

تعداد صفحات: 12

حجم فایل:32 کیلوبایت

  پرداخت و دانلود  قیمت: 7,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.
0 0 گزارش
  • لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
    دسته بندی : وورد
    نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
    تعداد صفحه : 12 صفحه

     قسمتی از متن word (..doc) : 
     

    Top of Form
    Bottom of Form
    ‏الگوهاي خاموش و پنهان در نهادهاي پرورشي ‌
    ‏در جوامع بسته و جوامع باز و آزاد  ‏
    ‏چكيده‌ : ‏در ‏اين مقاله درصدديم تا زوايايي جديد از آموزش و پرورشي را آشكار سازيم كه ‏به ابعاد خاموش و پنهان الگوهايي در جامعه عطف مي كند كه برحسب نوع تربيت ‏و جامعه پذيري متفاوت جوامع مختلف در افراد  دروني مي شوند و سپس اشخاص آن ‏را در تفكرات و كنش هاي شان بازآفريني مي كنند. 
     ‏الگوهايي كه بر طبق نوع تعاملات و تقابلات بين جهان ‏بيني هاي فردي و گروهي افراد با جهان بيني جمعي جامعهء مرجع رخ مي دهند و ‏پس از دروني شدن در قالب كنش هايي جهت يافته، بروز داده مي شوند. آنجا كه ‏خاستگاه اش نهادهاي پرورشي و تربيتي (خانه، مدرسه، مراكز ديني و رسانه هاي ‏جمعي) است و بروزش ابتدا در نهاد خانواده و سپس بازآفريني اش در ساير ‏نهادهاي مدني، همچون نهادهاي اجتماعي، سياسي و غيره. دو الگوي متفاوت ‏نهادهاي پرورشي كه در نهايت به دو جامعه متمايز باز يا بسته منجر مي شود. ‏در اين راه، در قالب نظريه اي بنيادي و با روش جمع آوري اطلاعات اسنادي و ‏با استناد به پژوهش هايي كلان نگر و متعدد، به فراتحليلي كه حاصل ارتباط و ‏امتزاج پژوهش هاي مختلف بوده است، دست يافته و از آن طريق فرآيندي را ‏تبيين مي كنيم كه به نتايج و ارايه راه حلي منتهي مي شود، كه براي پرورش و ‏جامعه پذيري يك جامعه سالم و باز ضروري است و آن تعاملي خواهد بود كه ‏مشاركت و قرار گرفتن در جايگاه ديگري را، نه تنها چراغ راه خود، كه تجربه ‏و سير عملي جامعه ساخته باشد و نوآوري ها و خلاقيت هاي افراد و به خصوص ‏جوانان اش را در كل نظام اجتماعي و فرهنگي اش جذب و هضم كند.
    ‏واژگان كليدي: الگوي خاموش- الگوي پنهان- جامعه باز- جامعه بسته - جهان بيني جمعي.‌
    ‏ مقدمه‌
    ‏ 
    ‏در برخي از دانشگاه هاي غربي به تازگي رشته اي جديد در علم روان شناسي با عنوان روان شناسي سياسي ايجاد شده است. در اين مبحث بين رشته اي، به الگوهايي در نهادهاي پرورشي (خانواده، مدرسه و رسانه ها) توجه مي شود كه بر بستر آن، شخصيت هايي پرورش مي يابند كه چون در نهادهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مشغول به فعاليت مي شوند، به سمت و سوي همان الگوهايي رفتاري تمايل پيدا مي كنند كه روان ناخودآگاه شان پيش از آن در خانه و مدرسه و در معرض رسانه هاي جمعي شكل گرفته است؛ جايي كه جهان بيني جمعي به گونه اي است كه ممكن است اجازه رشد جهان بيني هاي گروهي و فردي را داده يا مانع آن ها شود. از اين روي، نحوهء پرورشِ شخصيت سياسي مي تواند سالم يا ناسالم باشد كه بر طبق همان، در بازآفريني نهادهاي مدني و سياسي و غيره نيز  با همان كيفيت جلوه گر مي شوند (تهراني، 1383: 7-46؛ تهراني، 1379: 22-79). اين الگوها مي توانند در سطح خرد در قالب "كنش ها" ظاهر شوند و در قالبي كلان به شكل "الگوهايي خاموش و پنهان"، كه جا دارد به شكلي مفصل تر به هر يك بپردازيم.
    ‏ ‏نوع و روش تحقيق
    ‏اين مقاله بخشي از تحقيقي گسترده تر است كه نگارنده در قالب نظريه اي بنيادي به آن پرداخته است. نظريه اي را كه هم در تز و هم در كتب تأليفي و مقالات علمي  و پژوهشي ارايه كرده است و حاصل سال ها كار در اين حوزه چه در قالب پژوهشگر و چه به عنوان سرپرست تيم هاي پژوهشي در مركز بين المللي گفتگوي تمدن ها و در سازمان مديريت و برنامه ريزي در بخش برنامه ريزي بلندمدت بخش اجتماعي و فرهنگي و دفتر آمايش سرزمين فعاليت داشته است كه با انواع روش هاي اسنادي و پژوهش هاي كلان نگر، پانل هاي متعدد و حتي بعضاً مطالعات موردي، فراتحليلي را كه نتيجه ارتباط، تعميم و امتزاج نتايج آن هاست، در قالب نظريه اي بنيادي ارايه كرده است.
    ‏ ‏الگوهاي‌ خاموش‌ و پنهان
    ‏در هر جامعه‌اي‌، الگوهايي‌ موجودند كه‌ در قالب‌ باورها، هنجارها، ارزش ها، عادت ها، كنش ها و رفتارها بروز كرده‌، ولي‌ هرگز به‌ زبان‌ رانده‌ نشده‌ و در بسياري‌ از موارد، افراد معتقد به‌ آن،‌ از وجودشان‌ نيز آگاهي‌ ندارند و فقط به‌ گونه‌اي‌ بديهي‌ و ناخواسته‌ آن ها را در سبك هاي‌ زندگي‌ در منزل‌ و فعاليت هاي‌ كاري‌ پديد آورده‌ و به‌ كار مي‌برند كه‌ در بسياري‌ از الگوهاي حاكم بر نهادهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي تعيين‌ كننده‌ و حتي در انواع نظام هاي تحول جامعه دخيل‌اند و هيچ سياست گذاري و برنامه‌ريزي اي بدون ‌توجه‌ به‌ آن ها قرين‌ موفقيت‌ نخواهد بود.
    ‏آن‌ الگوهايي‌ كه‌ افراد از وجودشان‌ آگاهي‌ دارند، ولي‌ آن ها را به‌ زبان ‌نرانده‌ و در اظهارات‌ رسمي‌ و رفتارهايي‌ كه‌ اهداف شان‌ ذكر شود، به‌ كار نمي‌برند، بلكه‌ آن ها را به‌ گونه‌اي ‌خاموش‌، ولي‌ معنادار جهت‌ دهنده‌ نگرش ها، قضاوت ها و رفتارهاي‌ خود مي‌سازند، الگوهاي‌ خاموش‌ گفته ‌مي‌شود. در حالي‌ كه‌ آن‌ دسته‌ از الگوهايي‌ كه‌ افراد از وجودشان‌ آگاهي‌ ندارند و يا به‌ گونه‌اي‌ بديهي‌ و مفروض،‌ آن ها را اعمال‌ مي‌كنند، يا آنقدر كلي‌ و عميق‌ هستند كه‌ كاملاً پنهان‌ مي‌مانند، الگوهاي‌ پنهان‌ را تشكيل مي‌دهند. در كشور ما و ساير كشورهاي جهان، به خصوص جوامع بسته يا جوامع باز و آزاد، نمونه‌هايي از اين‌ الگوها را مي‌توان شناسايي‌ و تجزيه‌ و تحليل‌ نمود.
    ‏ ‏كنش هاي شكل دهنده الگوها
    ‏توجه به اين نكته ضروري است كه، هر الگوي خاموش يا پنهاني در سطح كلان معمولاً به طور مستقيم عمل نمي كند و همواره از طريق الگوهايي خُردتر كه رفتارها و تعاملات افراد باشند، پديدار مي شود. كنش ها، يكي از اين نمونه الگوهايي هستند كه در شكل گيري الگوهاي كلان بسيار تعيين كننده اند. كنش ها ، نمونه رفتارهايي هستند كه با انگيزه هاي مشخص افراد شكل مي گيرند. به بياني ديگر، هر كنشي فصل مشتركي از رفتارهاي فردي است كه همواره با آگاهي به سوي هدفي معين جهت گيري و هدايت مي شود. جامعه شناسان و پژوهشگران مختلفي درباره كنش ها، نظريه پردازي و تحقيق كرده اند، كه يكي از مطرح ترين شان به‌ نظريات‌ ماكس‌ وبر پيرامون انواع كنش برمي‌گردد. او ضمن‌ تمايز قايل‌ شدن‌ بين‌ انواع‌ كنش ها، كنش‌ معطوف‌ به‌ هدف‌ و عقلايي‌ را عامل‌ تعيين‌ كننده‌ تحول‌ جوامع‌ صنعتي‌ مي‌داند، كه‌ امكان‌ طرح‌ريزي‌، برنامه‌ريزي‌ و ارزيابي‌ علمي‌ را فراهم‌ مي‌آورد. در حالي‌ كه‌ جوامع‌ سنتي‌ عمدتاً از كنش هاي‌ ارزشي‌، عاطفي‌ِ منفعل‌ و سنتي‌ بهره‌ مي‌برند كه‌ موجب‌ توسعه‌ و پيشرفت‌ نمي‌شود (وبر، 1367: 71 ـ 75; سازمان ها: سيستم هاي‌ عقلايي‌، طبيعي‌ و باز، 1374: 80 ـ 89.). تفكر سنتي‌ در شرق‌ بيشتر از يك‌ طرف‌ احساسي‌ و عاطفي‌ و از طرف‌ ديگر مبتني‌ بر سنت‌ و رسم‌ است‌ كه‌ مورد توجه‌ و مطالعه‌ نظريه‌ پردازان‌ و برنامه‌ريزان‌ قرار گرفته‌ است.‌ اما مباحث‌ وبر پاسخ گوي‌ طرح‌ مسأله‌ ما نيست‌ و ما ناگزير به‌ جستجوي‌ كنش ها و طرح‌ علل‌ ديگري‌ هستيم‌.
    ‏ ‏الگوي خاموش قدرت در پسِ كنش معطوف به قدرت‏
    ‏در شماري از جوامع‌ جهان‌ سوم و در بسياري از نهادهاي مدني شان، اين يكي از اصلي ترين پرسش ها بوده است كه چرا عمدتاً پيشرفت‌ و ترقي‌ در اولويت هاي‌ اساسي‌، نه‌ تنها دولت ها و اركان حكومتي، بلكه‌ حتي‌ آحاد مردم‌ قرار ندارد، و‌ مسايل‌ و نيازهاي‌ ديگري‌ است‌ كه‌ در اولويت‌ قرار مي‌گيرند؟ يکی از اين نيازها و اولويت ها، کنش معطوف به قدرت است‌. کنش معطوف به قدرت، انگيزشی بيش از پيشرفت را تهييج می کند. قدرتی که در سطح فردی سرکوب شده و در سطوح اجتماعی نياز به بروز هر چه بيشتر می يابد و از هر فرصتی برای تجلی خود سود می جويد. کنش معطوف به قدرت با محور قرار دادن خود، ساير انگيزش ها و به خصوص اهدافِ هر نوع ترقی و پيشرفتی را در اولويت های بعدی قرار می دهد تا خود که پيش از اين مدام واپس زده شده، اجازه ظهور يافته و ارضاء گردد. به‌ بيان‌ واضح تر، كنش‌ معطوف‌ به‌ پيشرفت، که اصلی ترين عامل انسانی در توسعه به شمار می رود، کنار گذاشته شده و کنش معطوف به قدرت جانشين اش می شود. در نتيجه‌، آنچه‌ در كاغذها (برنامه‌ها) آماده‌ هرگز توسط افراد تحقق‌ عملي‌ نمي‌يابد تا توسعه‌ و پيشرفتي‌ را نيز در پي‌ داشته ‌باشد.  
    ‏در کنش معطوف به پيشرفت، چنان که کارکنان قابليت ها و کارايی بيشتری از خود نشان دهند، موجبات خشنودی مديران سازمان را فراهم می آورند و بر اساس آن مستوجب پاداش و ارتقاء می شوند، در حالی که جامعه اي که کنش معطوف به قدرت را در وجود شهروندان اش حك كرده است، قابليت های کارکنان اش می تواند حتی به قيمت خسران آن ها تمام شود! زيرا مديريت مبتنی بر کنش معطوف به قدرت، توانايی بيش از انتظار کارکنان و زيردستان را تهديدی برای خود می بيند! از اين روی کنش معطوف به قدرت، نه تنها کارکنان و مديران سازمان ها و افراد جامعه را به سوی کارايی بيشتر و پيشرفت سوق نمی دهد، بلکه حتی با برنامه ريزی مانع آن می شود!  اما ريشه‌هاي‌ آن‌ را بايد در كجا جست‌؟
    ‏ ‏ريشه‌يابي‌ الگوي خاموشِ خودمحوري‌ در خانواده‌ و جامعه‌
    ‏در عرصه‌ علم‌ روان‌شناسي‌ سياسي‌ به‌ الگوهايي‌ در نهادهاي‌ پرورشي ‌توجه‌ مي‌شود كه‌ چون‌ در مواجهه‌ با روان‌ ناخودآگاه‌ افراد قرار مي‌گيرد، از آنان شخصيت هايي‌ (سالم‌ يا بيمار) مي‌سازد، و در غير اين صورت، افرادي بيمار تحويل جامعه مي دهد كه‌ الگوهايي مشابه‌ را در نهادهاي‌ مدني‌ ‌بازآفريني‌ مي‌كنند و انواع‌ نهادهاي اجتماعي و سياسي را پديد مي‌آورند.
    ‏بايد توجه داشت كه نهادهاي پرورشي در جوامع سنتي، شامل خانواده و عرصه هاي مناسك و سنن مي شد كه با تربيت، آموزش و جامعه پذيري و فرهنگ پذيري به مقاصدش دست مي يافت (آگ برن و نيم كوف، 1354: 154-157Stewart,‏1971:59-60;). اشخاص از بچگي در خانه تربيت مي شدند و هنگامي كه به سن بلوغ مي رسيدند، مناسك گذار، آشناسازي و بلوغ، آنان را با برخي از اساطير و قواعد ديني و غيره و سنن با آداب و رسوم  اجتماعي شان آشنا مي ساخت و به كمك آن ها به تدريج اجتماعي مي شدند (بيتس، دانيل و فرد، 1375: 677-692). بعدها با پيشرفت هاي روز افزون جامعه كه نظام جديد آموزشي به نهادهاي پرورشي افزوده شد، امر پرورش و كسب دانش نيز به مولفه هاي ديگر اضافه شد؛ به طوري كه در محيط مدرسه و دانشگاه شكل گيري شخصيت را هدايت مي كرد و تأثيرگذاري نهادهاي پرورشي را عميق تر و گسترده تر مي ساخت (علاقه بند، 1364: 107 به بعد). امروزه رسانه ها و به خصوص رسانه هاي جمعي جايگاهي ويژه را در امر آموزش، پرورش، جامعه پذيري و شكل دهي و رهبري شخصيت افراد بازي مي كنند و حتي با كمك تكنولوژي نوين توانسته اند، امر واقعيت مجازي را كه مي تواند جانشين امر واقعي شود، پديد بياورند (تامپسون، جان بروكشاير، 1379: 65-251؛ ساروخاني، 1371: 71-96).
    ‏خودمحوري‌ يكي‌ از اين ‌الگوهاي‌ خاموش‌ است‌ كه نياز به رديابي در نهادهاي پرورشي دارد. خودمحوري‌ لازمهء‌ زندگي‌ سالم‌ و انگيزه‌ استقلال‌ فردي‌ است‌. تنها خودمحوري‌ بيش‌ از اندازه‌ است‌ كه‌ بيماري‌ رواني‌ و اجتماعي‌ به‌ شمار مي‌رود. اين‌ ناهنجاري‌ در اثر شكست ‌فرد در مراحل‌ رسيدن‌ به‌ بلوغ‌ و كمال‌ بوجود مي‌آيد. در شرايطي‌ كه‌ پيوستگي‌ اقتدار خانواده‌ و خودكامگي‌، خواهان‌ ساختار رواني‌ و فكريي‌ باشد كه‌ به‌ فرد اجازه‌ آن‌ را ندهد تا به‌ رشد و قوام‌ شخصيت‌ و استقلال‌ آن‌، زياد ارزش‌ دهد، افراد به درستي‌ نمي‌توانند راه‌ آزاد  زيستن‌ را بياموزند. در نهاد خانواده‌ و ساير نهادهاي‌ اجتماعي‌ دخالت هاي‌ بي‌جا (در خانواده ‌يا جامعه‌) همچون‌ ترساندن‌، تحكم‌،  امر و نهي‌هاي‌ بي‌مورد مي‌تواند مانع‌ از رشد سالم ‌كودك‌ شود. رشد نارس‌ و نادرست‌ سبب‌ مي‌شود كه‌ بسياري‌ از بزرگسالان‌ از مرحله‌ خودمحوري‌ كودكي‌ به‌ درستي‌ بيرون‌ نيايند و بلوغي‌ ناتمام‌ داشته‌ باشند (تهراني‌، 1379: 37 ـ 38 و 70 ـ 71). به عبارتي ديگر، در شرايطي‌ كه‌ در خانواده‌، قدرت‌ و خودكامگي‌ افراد بزرگتر، خواهان‌ ساختار رواني‌ و فكريي‌ باشد كه‌ به‌ فرد اجازه‌ بروز خواست ها و تمايلاتي‌ را ندهد كه‌ متفاوت‌ با خواست ها و تمايلات اش‌ است‌، افراد زيردست‌ از استقلال‌ در تصميم گيري برخوردار نشده‌ و به درستي‌ نمي‌توانند روي پاي خود بايستند. چنين تعاملات‌ معطوف‌ به‌ قدرتي‌ منجر به‌ رشد شخصيتي ‌ناقص‌ و رشد نارس‌ مي‌شود.
    ‏ در نتيجه‌،  افراد همين‌ كه‌ از جمع‌ خويشان‌ بيرون‌ مي‌آيند، در كوران‌ فعاليت هاي‌ اجتماعي‌ كودكانه‌ در پي ‌منافع‌ خويش‌اند و ديگران‌ تا آنجا برايشان‌ مهم‌اند كه‌ نيازهاي‌ خودمحورانه‌ آنان‌ رابرآورده‌ سازند. بنابراين‌ سركوب ها به‌ ويژه‌ در خانواده‌ و مدرسه‌، افرادي خودمحور و خودبين‌ تحويل ‌جامعه مي‌دهند كه‌ عامل‌ مميزي‌ و كنترل‌ رفتارشان از همان‌ كودكي‌ به‌ شكل‌ بيروني‌ و چيره‌گون‌ بروز مي‌كند و به‌ همين‌ خاطر است‌ كه‌ جوهرهء هستي‌ فرد و در نتيجه‌ جامعه‌ در خدمت‌ تاخت‌ و تاز و درگيري مدام‌ او و ابرمن‌ شخصيت اش‌ (كمال‌ مطلوب‌) قرار مي‌گيرد. اين‌ جاست‌ كه‌ اگر خودبيني‌ فرد توسط منِ‌ شخصيت اش‌ (هستي‌ مستقل‌ِ روان‌ فرد) به‌ عنوان ‌ناظر و مسئول‌ دروني‌، تعديل‌ نشود، افرادي‌ به‌ جامعه‌ تحويل‌ مي‌دهد كه‌ به‌ شكل ‌بيمارگونه‌اي‌ ضد فرد و اجتماع‌ مي‌شوند. از اين روي،‌ اشخاص‌ در چنين‌ جوامعي‌ همواره‌ براي ‌ادامه‌ زندگي‌ مجبور مي‌شوند، ديگري‌ را مسبب‌ و مسئول‌ ناكامي‌ خود و نابساماني‌ جامعه ‌بخواند. به‌ عبارتي‌ ديگر، كنترل‌ جهان‌بيني‌ فردي‌ اشخاص‌ توسط جهان‌بيني‌ جمعي‌ در خانواده‌، مدرسه و رسانه ها موجب‌ مي‌شود كه‌ افرادي عمدتاً‌ خودمحور بار آيند، كه‌ براي‌ كنش‌ در نهادهاي‌ مدني جوامع آزاد ‌مناسب‌ نبوده‌ و تربيت‌ نشده‌اند. در اين‌ شرايط، ميل‌ روانيِ‌ فردي‌ همواره‌ بر نيازهاي ‌اجتماعي،‌ مثل قراردادهاي‌ اجتماعي‌ و قانون‌ و ضابطه‌ مي‌چربد. بدين گونه‌ در محيط ناامن ‌اجتماعي‌، افراد مدام‌ چشم‌ بر نيازهاي‌ رواني‌ عقيم‌ مانده‌ خويش‌ دوخته‌ تا زنده‌ بمانند و خود را از آب‌ گل‌ آلودِ غريبه ‌آزار اجتماع‌ بيرون‌ بكشند. در اين‌ هنگام،‌ افراد جامعه‌ در گيرودار واماندگي‌هاي‌ كودكي‌ خود مانده‌ و ديگران‌ به‌ آن ها هستي‌ مي‌دهند و يا هستي‌ را از آنان‌ مي‌گيرند!؟ افراد خودمحور هنگام‌ تفكر، تصميم‌گيري‌، انتخاب‌ و كنش‌ با ناديده گرفتن‌ و حذف‌ ديگران‌، خودمحوري‌ شكل‌ گرفته‌ زير ضربات‌ سركوبگر را در نهادهاي‌ اجتماعي‌ بازآفريني‌ مي‌كنند. به‌ بياني‌ ديگر در تعاملات‌ سركوبگر، شخص‌ سركوب‌ شده‌ در خانواده‌ و مدرسه‌، خود شخص‌ سركوبگر در نهادهاي‌ مدني‌ مي‌گردد كه‌ در پي ‌نيازهاي‌ واپس‌ زده‌ شده‌ و قرباني‌ شده‌ خويش‌ است‌. از اينجاست‌ كه‌ كنش‌ معطوف‌ به‌ قدرت‌ در اولويت‌ تمامي‌ كنش هاي‌ ديگر قرار مي‌گيرد. حتي‌ هنگامي‌ كه‌ كنش‌ معطوف‌ به‌ قدرت‌ ارضاء مي‌شود، كنش هاي‌ مكمل‌ نيز به ‌سوي‌ كنش‌ معطوف‌ به‌ پيشرفت‌ كشيده‌ نمي‌شوند، بلكه‌ به‌ سمت نيازهايي‌ سوق‌ مي‌يابند كه‌ از كودكي‌ واپس‌ زده‌ شده‌ اند و بزرگسالان‌ رشد نيافتهء‌ جامعه‌ را به‌ سوي‌ خود مي‌كشند. ايستايي و درجا زدن‌ در اين‌ ناتواني‌ها و نارسي‌هايي كه‌ فرد براي‌ رسيدن‌ به ‌آمال اش‌ حس‌ مي‌كند، سلسله‌ جنبان‌ زورگويي‌، زورشنوي‌، پرخاشگري‌، جا زدن‌، عصيان‌ و جدايي‌ مي‌شود و او براي‌ جبران‌ و پوشاندن‌ آن‌ كمبودها، شيفته‌ قدرت‌ مي‌گردد و سرشت ‌اقتدارگرايي‌ اش به‌ طور كامل‌ در نهادهاي‌ مدني‌ هويدا مي‌شود!؟ به‌ عبارت‌ ديگر، زورگويي‌، زورشنويي‌ و عصيان‌، نتايج‌ واكنش هاي‌ افراد در نهادهاي‌ جامعه‌اي‌ است‌ كه‌ از طريق نهادهاي پرورشيِ خانواده، مدرسه ‌و رسانه ها همان‌ گونه‌ تربيت‌ شده‌ است و طبعاً چون در نهادهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي قرار گيرد، همان الگوها را چون سرمشقي تكرار خواهد كرد‌.
    ‏ ‏الگوي پنهانِ شيفتگي‌ قدرت‌ در روان، ‌آن گاه جامعه‌‏
    ‏اگر جامعه‌اي‌ براي تربيت‌ و آموزش‌ كودكان‌ و اعضاي‌ جوان‌ خود بتواند توانايي‌هاي‌ آنان‌ را شناخته‌ و به‌ آن ها بها دهد و به‌ رشد و رويش‌شان‌ كمك‌ كند تا آنان‌ با توان‌، ارزش‌، تجربه‌ و نگاه‌ خود بزرگ‌ شوند و مزه‌ استقلال‌ و تفكر و تصميم‌گيري‌ را بچشند، اين‌ افراد ديگر دنباله‌ روي  بي‌چون‌ و چراي‌ هيچكس‌ يا همرنگ‌ دست‌ و پا بسته‌ هيچ‌ شخصي‌ نخواهند شد و شيفته قدرت به هر سوي سرگردان نخواهند گشت. منِ‌ شخصيت ‌(هستي‌ مستقل‌ روان‌ فرد) چنين‌ افرادي‌ با روحيات‌ فرمانبرداري‌ و قدرت‌مداري ‌و منِ‌ عوامانه، بيگانه‌ خواهد بود.

     

    برچسب ها: تحقیق درباره الگوهاي خاموش و پنهان در نهادهاي پرورشي الگوهاي خاموش و پنهان در نهادهاي پرورشي دانلود تحقیق درباره الگوهاي خاموش و پنهان در نهادهاي پرورشي الگوهاي خاموش پنهان نهادهاي پرورشي تحقیق درباره الگوهاي خاموش پنهان نهادهاي پرورشي
  

به ما اعتماد کنید

تمامي كالاها و خدمات اين فروشگاه، حسب مورد داراي مجوزهاي لازم از مراجع مربوطه مي باشند و فعاليت هاي اين سايت تابع قوانين و مقررات جمهوري اسلامي ايران است.
این سایت در ستاد سازماندهی ثبت شده است.

درباره ما

فروش اینترنتی فایل های قابل دانلود
در صورتی که نیاز به راهنمایی دارید، صفحه راهنمای سایت را مطالعه فرمایید.

تمام حقوق این سایت محفوظ است. کپی برداری پیگرد قانونی دارد.