لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
10
2
تولد و دوران نوجواني :
صبح روز دوشنبه، سال 439 هجري قمري در نيشابور، نابغه اي چشم به جهان گشود كه امروز همه ما ايرانيان به وجود او افتخار مي كنيم، اين نابغه كسي جز جز حكيم عمر خيام نيست.
پدر او يعني ابراهيم در ناآرامي عجيبي بسر ميبرد. چرا كه تا قبل از آن هرگز طعم پدرشدن را نچشيده بود. ابراهيم ، قابله پيري را به منزل آورد تا در تولد نوزاد به همسرش كمك كند. و از خدا مي خواست تا زن و فرزندش را سالم نگه بدارد. در همين هنگام قابله فرياد زد : يا محمد، يا محمد، ابراهيم و همه نيشابوريان مي دانستند كه اگر قابله پس از تولد نوزاد اسم پيامبران را برزبان آورد، فرزند حتما پسر است.
زنان و مردان فاميل و همسايگاني كه به ديدن همسر و فرزند ابراهيم آمده بودند اولين سوالشان اين بود كه : ابراهيم، پسرت را چه نام گذاشته اي؟
ابراهيم مي گفت: بايد پيش مولوي قاضي بروم تا او اسمي را از روي قرآن تعيين كند. بعد از نماز ظهر ابراهيم به پيش مولوي قاضي رفت و بعد از سلام گفت : خداوند به من پسري داده و به همين جهت به پيش شما آمدم تا زحمت بكشيد و از روي قرآن اسمي را انتخاب كنيد. مولوي از روي قرآن اسم عمر را براي فرزند ابراهيم انتخاب كرد.
ابراهيم هم خوشحال از مولوي تشكر كرد و به خانه رفت. عمر در خانواده اي متوسط به دنيا آمده بود، كم كم با زندگي مردم آشنا مي شد. او در مجالس عزاداري و عروسي و مراسم مذهبي شركت مي كرد. گاهي هم به تماشاي كار پدر و مهارت او در دوختن چادر مي رفت.عمر هيكلي قوي و محكم داشت و بسيار كم حرف بود. بازيهاي معمولي كودكان را چندان دوست نمي داشت و هرگاه به ميهماني مي رفتند و يا ميهماني براي آنها مي آمد، سعي مي كرد كه جزو مردان بنشيند و از حرفهايش چيزهايي ياد بگيرد.
10
2
همين مسئله باعث شد كه ابراهيم در سن پنج شش سالگي عمر، كاغذ و قلمي تهيه كند و الفباي فارسي را به او بياموزد . خواندن قرآن هم از دانشهايي بود كه ابراهيم به فرزند خود آموخت. عمر در مدت سه ماه، خواندن قرآن را به خوبي ياد گرفت ولي در معناي آن نمي توانست از پدرش كمك بگيرد.
به همسرش دستور داد تا لباسهاي تميزي براي عمر حاضر كند. بعد از پوشيدن لباس و برداشتن قرآن ، ابراهيم دستوراتي در مورد چگونگي حضور در مكتب و درس خواندن به او داد. سپس دست او را گرفت و به مكتب مولوي قاضي برد و رو به مولوي كرد و گفت: اين همان فرزندي است كه شما باريش نام عمر را انتخاب كرديد. مولوي بعد از فهميدن اينكه عمر با قرآن و خط نوشتن آشنايي دارد، او را در مكتب خود پذيرفت.
عمر در كمتر از دوسال همه دانستنيهاي مقدماتي كه كودكان ديگر آنرا در فاصلة چند سال مي خواندند.
تحصيلات و مسافرت ها:
درك او در فراگيري بقدري قوي بود كه عمر به پيشنهاد دوستان خود به مكتب ((خواجه ابولحسن انباري)) راهنمايي شد. زيرا كه آن مكتب پاسخگوي نياز علمي عمر بود .
10
3
خواجه ابوالحسن انباري ، حكيم و رياضيدان معروفي بود. نبوغ و حافظه قوي عمر كه به تدريج به دليل شغل پدرش به عمر خيامي معروف شده بود، مورد توجه خواجه ابوالحسن نيز قرار گرفت.
روزي كه خواجه انباري به ابراهيم چنين گفت: من در چهرة فرزند شما هوش و دقت نظري بيشتر از همة شاگردان ديگر مي بينم و معتقدم كه شما او را فقط به اين مكتب نفرستيد ، بلكه براي تحصيل علوم حكمت، عرفان ، اخلاق و تكميل معلومات قرآني به مكتب ((امام موفق نيشابوري )) نيز روانه كنيد تا از وجود ايشان استفاده نمايد. و همچنين اگر بتواند پس از تكميل اين درسها به حضور ((شيخ محمد منصور)) نيز براي ادامة فلسفه حاضر شود ، نتيجه بسيار خوبي خواهد گرفت.
ابراهيم با دنيايي آرزو از خواجه جدا شد. شوق اينكه فرزندش از شاگردان امام موفق نيشابوري خواهد شد، به وي نشاط مي بخشيد. اما نمي دانست كه آيا ممكن است آن استاد و عالم بزرگ كه شاهزادگان وفرزندان ثروتمندان در مكتبش درس مي خواندند ، فرزند يك خيمه دوز را به شاگردي مي پذيرد يا خير؟
عمر اكنون جواني رشيد، بسيار مودب و كم سخن بود. در اين روزها شوق تحصيل در مكتب بزرگترين دانشمند نيشابور سراسر وجودش را فرا گرفته بود. بالاخره روزي كه قرار بود به حضور امام نيشابوري برسند فرا رسيد. ابراهيم توصيه خواجه ابوالحسن انباري را براي امام بيان كرد امام نيشابوري روبه ابراهيم كرد و گفت: من به يك شرط حضور فرزندت را براي ادامه تحصيل د راينجا مي پذيرم و آن اينكه عمر هم اكنون يك آيه از قرآن شريف، را از بر بخواند .
برچسب ها:
تحقیق درباره زندگی نامه عمرخیام زندگی نامه عمرخیام دانلود تحقیق درباره زندگی نامه عمرخیام زندگی نامه عمرخیام تحقیق درباره زندگی نامه عمرخیام