در
ادبـیـات دیـنـی مـا، آدمـی طـُرفـه مـعـجـونـی اسـت کـز فرشته سرشته است و از
حیوان . او را حـیوان ناطق ، متفکّر، اجتماعی و مانند آن تعریف کرده اند. آورده
اند کـه مـوجـودی نـیـمـه خـاکـی و نـیـمـه آسـمانی است و خلیفه خدا در زمین . اسـاسـش انـدیشه است و مابقی استخوان و ریشه . موجودی است
ناشناخته و عالم اصغری کـه عـالم اکبری در خود نهفته دارد. او را مرغ باغ ملکوت
نـامیده اند و در کمال جویی اش به مقامی رسانده اند که ((آنچه اندر وهم نـایـد آن
شـود)) و ((جـز خـدا نـبـیـند)). از این منظر انسان صـاحـب کـرامت است یعنی
ارجمند، بزرگوار، سرافراز، عزیز و بزرگ .
از
دیگر نظر او را از اوج عزّت به حضیض ذلّت می رسانند و از قلّه رفیع منزلت و کرامت
بـه دره پـسـتـی و رذیـلت مـی کـشانند تا آنجا که او را طغیانگر، ناسپاس ، شهوتران
و لجـوج ، فـاسـد و خـونـریـز، حـریـص و مـریض و مانند آن لقب می دهند. در این سوی
آدمی آنـچـنـان حـقـیـر مـی شـود کـه از چـارپـایـان نـیـز گـمـراه تـر مـی گـردد
و بـه اسفل السافلین سقوط می کند.
برچسب ها:
مقاله پیامبر کرامت انسانی