مقدمه
امروزه قدرتهاي
اقتصادي بزرگترين بخش زندگي ما را تحت سيطره خود دارند، مهمترين سؤالي كه پيش ميآيد
اين است كه با استفاده از تئوريهاي اقتصادي معاصر، در چه سطحي ميتوان توسعه
پايدار را تجزيه و تحليل و اجرا كرد. تئوريها و مفاهيم توسعه اقتصادي در قرن
گذشته نميتوانست نيازهاي انساني را تأمين كند و آن را تنها در زنجيرهاي از
مطالعات حمايت محيطي خلاصه مينمود. اين مسائل موجب شد تا رويكردهاي جديدي ارائه
شود و ماهيت تئوري اقتصادي و نقش و وظايف بالقوه آن براي حل مسائل مرتبط با وجود
انسان انتقادي و بقاي شهروندي تعريف شود.
در ابتداي دهه 1990 بعد از
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، گروه زيادي از كشورها با ويژگي خاص توسعهاي خود در
دو گروه كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه تقسيم شدند. اگر چه اين كشورها با
اقتصاد به اصطلاح در حال تغيير، محدود به حوزه اقيانوس آرام ميشدند ولي توجه
كمتري به تجزيه و تحليل ويژگيهاي خاص توسعه آنها در حاشيه ركود وضعيت اقتصادي ميشد
و نه تنها به تجزيه و تحليل وضعيت آنها در بخشهاي مختلف توليد اقدام نميشد بلكه
وضعيت مصرف منابع طبيعي و آلودگي محيطي
نيز مورد غفلت واقع شده بود.
برچسب ها:
اصول مديريت توسعه پايدار اجتماعي و دگرگوني اقتصادي اصول مديريت توسعه توسعه پايدار اجتماعي دگرگوني اقتصادي