اما آنان نخواسته و يا نتوانسته اند همهء رقيبان را بالكل از ميدان به در كنند
چرا با از ميان رفتن يك رقيب ، ديگري اي جايگزين مي شود و قد علم مي كند. پس چاره
در قانون گزاري طبيعت است با ميل و ارادهء خويش. قوانيني كه نوع برتر را تعريف كند
و سايرين را مستثني سازد. اين قوانين گاه مي تواند بي رحمانه تر از قوانين جنگل
معصوم به غلط ظالم خوانده شده باشد؛ هر كه سفيد تر، برتر؛ هر كه قوي تر؛ بهتر؛ ...
در اين ميان قانوني وجود دارد كه شايد از همه كودكانه تر باشد: فرد هم رنگ ،
هم نژاد ، هم دين ، هم وطن و هم خون ، ولي پست تر! و آن عضو مفلوك جامعه كسي نيست
جز همشهري دست دوم، زن. اينجا ديگر برتري نه
نسبي كه مطلق است – برتري از
آن نوع كه انسان بر تمام ديگر موجودات دارد. مرد اشرف مخلوقات است ، نه زن. مرد
است كه روح خداوند در او دميده شده است و او تصوير خداوند در بهشت است. زن عضوي
ناقص است كه به واسطهء مرد خلق شده است و كاري جز اين نكرده كه مرد معصوم و متعالي
را تشويق به خيانت به پدر روحاني اش نموده و باعث اخراج او از خانهء امن و ابديش
گرديده است. زن حيواني است مكار ، عامل بيچارگي دنيا.
برچسب ها:
حقوق زن و مرد در جامعه