فیزیولوژی تطبيق و پیر چشمی
خلاصه
پیر چشمی یکی از اولین نشانه های کلی پیری است و برای قرن ها پاتوفیزیولوژی اساسی درگیر در پیشرفت آن یکی از چالش ها محسوب شده است. این مقاله به بررسی بسیاری از جنبه های پیر چشمی با مرور مقالات مربوط به تغییرات وابسته به سن در چشم می پردازد.
کلمات کلیدی: تطبيق؛ پیر چشمی
مکانیسم تطبيق
بررسی مکانیسم اصلی تطبيق و پیر چشمی پایه و اساس درک پاتوفیزیولوژی چشم است. چشم نرمال شخصی جوان به راحتی می تواند بر روی اشیاء دور و نزدیک تمرکز کند، یعنی می تواند تطبيق و یا تمرکز را تغییر دهد. کلمه "تطبيق" دارای یک منشأ نسبتا جدید است و قطعا توسط Burow در سال 1841 معرفی شد. کتاب های استاندارد مشخصی قبل از آن زمان از اصطلاح "انطباق"[1] استفاده میکردند، در حال حاضر به عنوان تغییر در حساسیت شبکیه چشم به شدت های مختلف نور پذیرفته شده است. برای قرن ها چگونگی وقوع تطبيق بررسی شده است. با مرور مقالات درباره تطبيق و پیر چشمی می توان فرض کرد که موضوع آن هنوز مورد بحث است. اگر عصب مسئول تطبيق نامشخص باشد، لذا مکانیسم توسعه پیر چشمی نظریه دیگری است. دانشمندان تغییر در توانایی چشم برای تمرکز (دامنه تطابق) را در رابطه با سن مطالعه کرده اند. آنها دریافته اند که دامنه تطابق با افزایش سن در یک رابطه خطی کاهش می یابد که این کاهش به صورت کلی و با قابلیت پیش بینی رخ می دهد (شکل 1). اگر تصحیح فاصله در بیمار به درستی مشخص گردد، سن او را می توان طی یک سال و نیم با اندازه گیری دامنه تطبيق وی تعیین کرد. بنابراین در نظریه مکانیسم تطبيق و پیر چشمی در انسان باید تغییرات قابل مشاهده در چشم انسان در حین انجام تطبيق در نظر داشت، و یک توضیح منطقی برای کاهش این عملکرد در رابطه با افزایش سن ارائه کرد. با بررسی نظریات متعدد از چندین سال پیش ، ما دریافتیم که هنوز مکانیسم و روابط متقابل به طور کامل روشن نشده و آنالیزهایی جهت ارائه درک دقیق تر از تطبيق و پیر چشمی انجام شده است.
به طور معمول تطبيق بازتاب[2] به عنوان یک سیستم بازخورد منفی بسته مدلسازی میشود که برای به حداکثر رساندن و یا بهینه سازی کنتراست روشنایی تصویر شبکیه عمل میکند. در زمان تثبيت تغییرات از دور به یک هدف نزدیک، هر چشم تطبیق می یابد و هر دو چشم برای دیدی دو چشمی همگرا میشوند. مشخصه این synkinesis، متغیرهای موثر بر آن، و روش هایی که با آن تغییر میکند هنوز مورد توجه قرار نگرفتند. از لحاظ تاریخی، وجود یک مکانیسم تطبیقی برای اولین بار توسط Scheiner (1619) نشان داده شد. در آزمایش خود، دو سوراخ در کارت در یک فاصله از هم و کمتر از قطر مردمک و چشم ایجاد کرد، تا از داخل آن ببینند، که بر روی یک سوزن در زاویه سمت راست به یک خط متصل به دو سوراخ متمرکز میشود: سوزن تک به نظر می رسد. با این حال اگر ، چشم به شیء نزدیکتر یا دورتر دیگر متمرکز شده ، سوزن دو تا به نظر می رسد. اگر سه سوراخ ایجاد شود، سه سوزن دیده می شود، و به همین ترتیب ادامه می یابد (شکل 2). این آزمایش نشان می دهد که یک مکانیسم کنترل تنظیم فوکوس در چشم وجود دارد. با این حال، توضیح درست این مساله توسط William Porterfield (1759) ارائه شد که پیشنهاد کرد که تطبيق تحت تاثیر تغییر در بود. فرض های احتمالی دیگر نیز برای توضیح منطق تطبيق مطرح شده است. Albrecht von Haller (1763)، در نظر گرفت که انقباض مردمک باعث کاهش تاری میشود، یک مکانیسم شبیه تاریک خانه که در برخی از حیوانات وجود دارد. برخی از نویسندگان پیشنهاد کردند که طویل شدن کره چشم ناشی از انقباض عضلات خارج چشمی مسئول این پدیده بود. نظریه اصلی Kepler (1611) که تغییر در تمرکز با حرکت رو به جلو و عقب عدسی حاصل میشود (که در برخی از ماهی ها رخ می دهد) توسط محققان دیگر پشتیبانی شد، تا زمانی که نشان داده شد که یک گردش غیر ممکن در جهت به دست آوردن تغییر لازم در تمرکز مورد نیاز است: در واقع، برای این امر، عدسی باید تا 10 میلی متر به جلو حرکت کند. احتمال باقی مانده، که تطبيق با تغییر در شکل عدسی انجام شد، خیلی وقت پیش توسط Descartes (1677) پیشنهاد شد. پس از آن، Helmholtz (1853-1856) توانست نشان دهد که عمل تطبيق توسط عضلات مژگانی با افزایش انحنای هر دو سطح عدسی و افزایش ضخامت آن همراه بود. بافت شناسی بخش قدامی و عضلات مژگانی چشم انسان در شکل 3 (A و B) بررسی شده است.