عنوان: مبانی نظری فرسودگی شغلی و سلامت روان
فرمت ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 68
پیشینه داخلی و خارجی کامل
همراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متن
منابع کامل
قسمتی از متن:
تاريخچه فرسودگي شغلي
هر چند«مسلچ» و «پاينز» در توسعه مفهوم فرسودگي شغلي نقش مؤثري داشتهاند، ولي اين مفهوم براي نخستين بار در دهه 70 ميلادي توسط «هربرت فرويدنبرگر» بيان شد(نيک ليسک ، 2005). فرسودگي شغلي واژه نسبتاً جديدي است كه از آن براي توصيف پاسخهاي انسان درحين كار در برابر استرسهاي تجربه شده استفاده ميشود و شامل واكنشهاي رواني است كه افراد هنگام روبه رو شدن با استرسهاي شغلي از خود نشان ميدهند(لاکريتز ، 2004 به نقل از اميري و همکاران، 1390). فرسودگي شغلي پيامدي از فشار شغلي دايم و مكرر بوده و به عنوان فقدان انرژي و نشاط تعريف ميشود؛ به طوري كه شخص احساس كسالت باري نسبت به شغل خود پيدا ميكند، به عبارت ديگر شخص به علت عوامل دروني و بيروني كه در محيط كارش وجود دارد احساس فشار ميكند و اين فشار، در نهايت به احساس فرسودگي تبديل ميشود و در اين وضعيت احساس كاهش انرژي رخ ميدهد. فرسودگي شغلي مرحله اي از خستگي و نااميدي است و زماني به وجود ميآيد كه فرد نتواند بر اهداف زندگي و اهداف كاري خود فايق آيد(اوهلرجري و همکاران، 1991).
تا سال 1980 فرسودگي شغلي منحصراً درآمريكا مطالعه ميشد ولي كم كم توجه كشورهاي ديگر به خصوص كشورهاي انگليسي زبان مثل كانادا و انگليس نيز به اين پديده جلب شد. سپس مقالات و كتابها به زبانهاي ديگر ترجمه شد و در نيمه دوم سال 1980 ابزارهاي پژوهش به ويژه پرسشنامه «مسلچ» به زبانهاي فرانسوي، آلماني، هندي، ايتاليايي، سوئدي، اسپانيايي و عربي ترجمه شد و مطالعات بين فرهنگي آغاز شده است(حسن زادي، 1385).
به طور كلي مطالعات فرسودگي شغلي به دو مرحله قابل تقسيم بندي هستند؛ در مرحله نخست فرسودگي شغلي به عنوان يك مشكل اجتماعي مطرح و از طريق مشاهدات ميداني مفهوم سازي شد كه در اين مرحله بيشترين تأكيد بر توصيفهاي باليني فرسودگي شغلي بود و مرحله دوم مطالعات فرسودگي شغلي نيز شامل پژوهشهاي تجربي و نظام مند، به ويژه ارزيابي اين پديده در جوامع آماري مختلف بود. در واقع پس از اين دو مرحله بود كه نظريهها رشد يافته و مفهوم فرسودگي شغلي توسعه پيدا كرد(بوريتز، 2005 به نقل از اميري و همکاران، 1390).
تعاريف فرسودگي شغلي
صاحب نظران تعاريف متفاوتي از فرسودگي شغلي ارايه داده اند. گروهي فرسودگي شغلي را با استرس شغلي يكي ميدانند در حالي كه برخي ديگر استرس شغلي را دليل اصلي فرسودگي شغلي بيان ميكنند؛ وجه اشتراك تعاريف ارايه شده اين است كه تماميمتخصصان به نوعي فرسودگي شغلي را در ارتباط با استرس شغلي ميدانند( فاربر، 2003 به نقل از اميري و همکاران، 1390).
« فرويدنبرگر» به عنوان اولين كسي كه از واژه فرسودگي شغلي با مضمون امروزي آن استفاده كرده است، مفهوم فرسودگي شغلي براي اولين بار از سوي فرودنبرگر در سا ل 1974 معرفي شد. وي فرسودگي شغلي را حالتي از خستگي و ناكاميميداند كه ناشي از ارتباطات و روابط شغلي است كه به وصول نتيجة دلخواه منجر نميشود(آيکن و همکاران، 2009: 895). وي اين پديده را سندرم تحليل جسميو رواني ناميده است(هالبرگ ، 2005 به نقل از اميري و همکاران، 1390) و آن را حالتي از خستگي عاطفي و جسماني ميداند كه از شرايط موجود در محيط كار نشئت ميگيرد(فاربر، 2003 به نقل از اميري و همکاران، 1390) بايد توجه كرد، فرسودگي شغلي نوعي بيماري است كه داراي علايم و نشانههاي جسميو روحي ديگري نيز هست و نبايد اين نوع خستگي مزمن را با خستگيهاي معمولي و زودگذر اشتباه كرد.
برچسب ها:
مبانی نظری فرسودگی شغلی و سلامت روان مبانی نظری فرسودگی شغلی مبانی نظری سلامت روان فرسودگی شغلی سلامت روان