همه ی ما دوران تحصیل و مدرسهی خود را
خوب به یاد داریم. کلاسهای پرجمعیّتی که هر نیمکت با زحمت سه دانش آموز را در خود
جای میداد. زمانی که زنگ املا فرا میرسید، معلم میگفت: بچّه»ها! نفرات وسط هر
نیمکت بیرون بیایند و روی زمین بنشینندبچًه.هایی هم که در نیمکت نشسته اند، کیف هایشان
را روی نیمکت بگذارند. سرمیزیها سر میز. ته میزیها هم تهمیز« کوهی از کیف بر
روی میزها قرار میگرفت تا مبادا دانش آموزی سرخود را حرکت دهد و چشمش به املای
دیگری بیفتد. سپس معلم با حالت دستوری و کلمه به کلمه، متن املا را میخواند.
هنوز هم با گذشت سالها،حتی با تغییر کتابهای درسی، باز هم شاهد
برگزاری چنین املاهایی در کلاس درس هستیم. این موضوع باعث تعجّب است که با وجود
این همه تغییرات، باز هم به شکل سنتی به دانش آموزان املا میگوییم؟ آیاواقعا روش
دیگری برای گفتن املا وجود ندارد؟ چرا سعی نمیکنیم در درس املا به شیوه هایی نو
وجذاب هم توجّهی داشته باشیم؟اصلا چرا روشهای سنتی را کنار نمیگذاریم؟ مگر نه این
است که ما بایستی این نونهالان باغ مدرسه را برای روزگاری جز روزگار خود تعلیم
دهیم و تربیت کنیم.آیا تاکنون از خود آنان پرسیدهایم تا چه اندازه به این روشها
علاقهمند هستند؟
چرا زنگ املا در برخی مدارس به زنگی خشک و بیروح تبدیل میشود و
هزاران چرا و دریغ دیگر! آیا فکر نمیکنید که دیگر زمان آن رسیده است که باور و
نگاهمان را نسبت به درس املا تغییر دهیم؟ دانش آموزانمان را باور کنیم؟ به فکر
شکوفایی خلاقیّت آنان باشیم و از املا گفتن سنتی بپرهیزیم و آنها را از این گرداب
توالی و تکرار برهانیم؟