در کلاس دانش آموزی داشتم بنام زهرا از بچه هایی
بود که مشکل اخلاقی و رفتاری داشت. از نظر ظاهر دختری آرام با هیکل معمولی و عینکی
با قیافه ای دوست داشتنی اما اخمو .... از نظر عاطفی در خانواده به او خیلی رسیدگی
و محبت می کردند. و خواسته هایش را بزودی برآورده می کردند. از این بابت احساس می کرد
که پس همه باید با او اینچنین باشند.
در طول سال حوادث مختلفی برای من در کنار زهرا رخ داد که گاه شیرین و
گاهی تلخ و ناراحت کننده بود.
با هر روشی در برطرف کردن رفتارهای نامطلوب ایشان و در نهایت کوشش در
فعالیتهای یاددهی و یادگیری او پیش می رفتم. ولی متأسفانه جزء بچه های سخت جوش و لج
باز بود. چه در مورد رفتار با خودم چه در مورد برقراری ارتباط با سایر
همکلاسی ها. خیلی سعی می کردم رابطه ی دوستی
با او برقرار بکنم.و اعتمادش را جلب نمایم و از این طریق هم رفتار او را بهبود بخشم
و هم در آموزش او موفق باشم.
تا اواخر آبان ماه وضع به همین روال بود . تا اینکه با مادرش برای چندمین
بار صحبت کردم. که چرا زهرا خصوصیات اینچنین دارد. کم حرف می باشد. با دوستانش رابطه
ای ندارد.
در پاسخ به سؤالاتم سرش را پایین می اندازد. از نشان دادن تمرین هایش
در کلاس به من خودداری می کند. دائم سرش توأم با دست
هایش بر روی نوشته هایش می افتد و هرگز نشان نمی دهد.
و جو کلاس را با این رفتارهایش به خود متوجه می کند. مادرش مطالبی را
برایم اظهار کردند و با این ملاقات اطلاعاتی از گذشته
ی او دستگیرم شد. در حیطه های مختلف یادگیری و برخورد صحیح با او کارم
را شروع کردم.
با او بیشتر صحبت می کردم. از بچه ها می خواستم با او گرم باشند.
و با ایجاد رابطه ی دوستی
اعتمادش را جلب نمودم. تا حدودی اخلاق و رفتارهای نامطلوب او را کاهش دادم. و در آموزش
و پیشرفت او قدم نهادم. بیشتر او را تشویق می نمودم. تا اینکه سایر دانش آموزان کلاس
دید مثبتی به او پیدا نمودند.
ـ پیشرفت های درسی و اخلاقی و رفتاری ایشان را به والدین و نیز مدیر و
معاون مدرسه گزارش می دادم و در این راه حمایت آنان موجب دلگرمی در کارم می شد.
به امید روزی که تمامی دانش آموزان مشکل دار، آموزشی ـ پرورشی ـ رفتاری
و تربیتی از طرف معلم کلاس به موقع شناسایی و حمایت بشوند و هرگز طرد نشوند.