آدلر در کودکی ضعیف و بیمار بود و در 5 سالگی نزدیک بود در اثر ذات الریه بمیرد. آلفرد با پسر بزرگتری که بعداً وی را ترک کرد برای اسکیت روی یخ رفته بودند که به علت سرماخوردگی و لرزش که به سختی خود را به خانه رسانده بود در حالی آدلر هشیاری خود را به دست آورد که پزشک خانواده به پدر و مادر او می گفت . درد سر بیشتری به خودتان ندهید ، پسر شما (برادر کوچکتر آلفرد ) از دست خواهد رفت این تجربه به همراه مرگ برادر کوچکتر ، انگیزه آلفرد را برای پزشک شدن جهت داد.
در واقع آلفرد آدلر بعد از زیگموند آدلر ، دومین فرزند خانواده بود . وضعیت جسمانی نامناسب آلفرد با سلامت برادر بزرگترش کاملاً مغایر بود تا جایی بسیاری از خاطرات قدیمی آلفرد به رقابت ناخوشایند بیماری او و سلامت خوب برادر مربوط می شود . زیگموند در واقع شغل خوبی را به دست آورد و به آلفرد کمک مالی می کرد اما آلفرد از هر جهت مشهورتر از برادر بزرگترش شد این رقابت تا میانسالی فرزند دوم ادامه داشت . آلفرد این مسئله را به زندگی نامه نویس خود میلیس بوتوم نوشته است ((برادر بزرگتر من آدم سخت کوش خوبی است . او همیشه از من جلوتر بوده و.... هنوز هم از من جلوتر است....آلفرد آدلر از نظر ساختار خانوادگی با فروید شباهت داشت هر دو از خانواده یهودی متوسط به پایین وین بودند تا سال 1904 که آدلر جزو محفل خصوصی فروید بود به مذهب پروتستان گروید با وجود تغییر مذهب ، آدلر اعتقادات مذهبی عمیقی نداشت .
فروید و آدلر مسیر متفاوتی را پیموده اند هر دو برادر کوچکتری داشتند که مرگ وی را تجربه کرده بودند . ژولیوی برای فروید که به صورت ناهشیار آرزوی مرگ وی را داشت، احساس سرزنش و کناه را در پی داشت و این احساس گناه تا بزرگسالی فروید ادامه یافت.
برچسب ها:
آلفرد آدرلر آلفرد آدلر و روان شناسی فردنگر آلفرد آدلر و فروید