- بحث محوري، بررسي نقش جنبشهاي دانشجويي در
تاريخ تحولات سياسي- اجتماعي ايران است. اين جنبش يك پيشينه تاريخي دارد كه با
تاسيس دانشگاه تهران در آغاز قرن حاضر (خورشيدي) شروع ميشود و تا امروز ادامه مييابد.
البته در مقاطعي با افت و خيزها و فراز و نشيبهايي روبهروست. اگر موافق باشيد
گفتگو را از همين نقطه آغاز كنيم.
- تصور من اين است كه جنبش دانشجويي ايران را بايد در
قالب و چارچوب تئوريك نگاه كنيم؛ آن وقت اين سوال مطرح است كه دانشجو از چه رده
سني است؟ و در چه موقعيت اجتماعي قرار دارد؟
اگر از لحاظ رده سني نگاه كنيم و هستيشناسي جوان را مورد بررسي قرار بدهيم، اين سوال مطرح ميشود
كه «جوان چه نيازهايي دارد؟» با اين تعريف ميبينيم كه دوران جواني دوران انرژيزايي
است اما در مقابل اين انرژيزايي، جوان دچار يك مجموعه پرسشهاي جديد ميشود. يعني
با تحولاتي كه در وجود بيولوژيك او مطرح است، از درونش يك دسته فشارها و محركهاي
جديد پديد ميآيد كه اين محركها براي او پرسش ايجاد ميكنند. اما وقتي ميگوييم
دانشجو، مسئله ديگري را هم اضافه كردهايم؛ يعني علاوه بر اينكه او فشارها و
محركهاي دروني او مطرح است، محركهاي بيروني هم وجود دارد. يعني دانشجو خود را در
چارچوب خانواده، محله و موقعيت اعتقادي معرفي نميكند، بلكه خود را در چارچوب شغل
هم مطرح ميسازد؛ يعني به يك انتخاب جديد ميرسد.
- ... يعني وقتي از محيط خانوادگي دور ميشود به عنوان
يك «طبقه»ي جديد، يك هويت نوپيدا ميكند؟
- دقيقاً همينطور است. او ميخواهد يك هويت جديد پيدا
كند. او يك دسته زمينههاي هويتي پيشيني اوليه دارد. مثل خانواده و ابعاد اعتقادي،
كه كشفي است. وقتي كه كودكي در يك خانواده به دنيا ميآيد، قوميت و اعتقادات
خانواده بر روي او تاثير ميگذارد. اما اين جوان وقتي وارد دانشگاه ميشود رشته
تحصيلي انتخاب ميكند. انتخاب اين رشته، سرنوشت چهل- پنجاه ساله زندگي او را تحت
تاثير قرار ميدهد و اين انتخاب ديگر يك بحث «كشفي» نيست بلكه بحثي است «تاسيسي».
او در اينكه «قوميتش» چيست، از اعتقاد خانواده كه به او القا شده تاثير ميپذيرد.
اما اين وضعيت جديد «القا» نشده، بلكه «انتخاب» شده است، يعني او به جاي رشته
(الف) رشته (ب) را انتخاب كرده است.
معمولاً در دوران دبيرستان نيز چنين وضعيتي به وجود ميآيد،
اما حقيقت اين است كه در آن زمان جوان به آن رشد نرسيده كه بپرسد: «چرا اين رشته؟»
محركهاي محيطي به انتخاب منجر ميشود؛ مثلاً رفتن به رشتههاي رياضي، ادبيات يا
طبيعي بدون يك محاسبه عقلايي سنجيده. اما وضعيت در دانشگاه بسيار متفاوت، ملموس و
روشن است. يك دانشآموز وقتي «رياضي» ميخواند نميداند كه نتيجه اين رشته قطعاً
به «مهندسي» ميانجامد يا نه و اگر ميانجامد به چه گرايشي از مهندسي؟ يا اگر
«تجربي» ميخواند، آيا حتماً به پزشكي ختم ميشود؟ اما وقتي او به دانشكده ميآيد
اين شغل برايش «انضمامي» شده است. دانشجوي علوم سياسي يا دانشجوي عمران يا دانشجوي
پزشكي داراي چارچوب شغلي تقريباً مشخصي است.
- ... چرا شغل؟
- به دليل آنكه دانشگاه اصولاً براي رفع نيازهاي «پسيني»
به وجود آمده است. حالا ممكن است در دانشگاه به فلسفه بپردازند، ولي وقتي به
دانشگاه ميرويد «رشته»، تخصصي است، اين تخصص در مواردي به نياز معنوي نپرداخته
است. مثلاً مهندسي عمران را در نظر بگيريد، اين وضع دقيقتر است.
برچسب ها:
پروژه نقش جنبش دانشجويي در تحولات اجتماعي تحقیق نقش جنبش دانشجويي در تحولات اجتماعي بررسی نقش جنبش دانشجويي در تحولات اجتماعي