ترجمه داستان Clay
به تعداد 10 صفحه قابل ویرایش ورد
مناسب اساتید و دانشجویان زبان انگلیسی
خانم مدیر به او اجازه داده بود که به محض تمام شدن عصرانهی زنها به مرخصی برود و ماریا «1» چشم انتظار مرخصی شبانهاش بود. آشپزخانه پاک و پاکیزه بود: آشپز گفت که عکس آدم روی پاتیلهای بزرگ پیداست. آتش مطبوع و درخشان بود و روی یکی از میزهای کناری چهار نان کشمشی بزرگ بود. ظاهرا بریده نشده بود، ولی اگر نزدیکتر میرفتی میدیدی که به تکههای کلفت دراز و مساوی تقسیم شده است تا سر عصرانه توزیع شود. ماریا خودش آنها را بریده بود.
ماریا به راستی آدم خیلی خیلی ریز نقشی بود، ولی بینی خیلی دراز و چانه ی خیلی ...
برچسب ها:
ترجمه داستان Clay