دانلود مقاله مقايسه ي كتاب: معاني زيباشناسي سخن پارسي- كزازي با كتاب: معاني- سيروس شميسا
نوع فایل: word
فرمت فایل: doc
قابل ویرایش
تعداد صفحات : 59 صفحه
قسمتی از متن :
شناختگي نهاد: گاه نهاد را شناخته (معرفه) مي آورند.
1- شناختگي به شناسه: اگر سخنور بخواهد از خود يا شنونده يا ديگري خبر بدهد نهاد را با شناسه، شناخته مي گرداند.
الف: نخست کس:
ما بيغمان مستِ دل از دست داده ايم همه از عشق و همنفس جام باده ايم
ب: دوم کس:
تو در عالم نمي گنجي، زخوبي؛ مرا هرگز کجا گُنجي در آغوش؟
گاه شناسه «تو» شنونده اي ويژه و يگانه را نيست؛ هرکس را که روي سخن او با بتواند بود،
در بر مي گيرد. در اين بيت از جامه اي، هر گمراه فريفته اي را که دل به فريبهاي گيتي خوش کرده باشد، برادران تو بيچاره در ثري رفتند
تو همچنان، زسر کبر، بر ثريايي!
پ: ديگر کس: ديگر کس را به شناسه شناخته آورد که شناسه را مرجعي باشد؛ و آن مرجع پيشتر در سخن آورده شده باشد.
الف: هنگامي که مرجع پيش از شناسه آورده شده باشد.
آباد به توست خانه، چون رفتي او روي نهاد سوي ويراني
ب: هنگامي که مرجع آشکارا پيش از شناسه آورده نشده باشد. در اين هنگام واژه اي پيش از شناسه آورده شده است که مرجع نيست. ليک به گونه اي آن را فراياد مي آورد.
رقعنده ذرّه ذرّه هستي، به شوق دوست آن هم نيايشي است که شوق ذوق اوست
پ- گاهي شناسه آورده مي شود، بي آنکه پيش از آن مرجعي در سخن ياد شده باشد. اين کاربرد شناسه زماني شدني و پذيرفتني است که مرجع نيک آشکار و از پيش دانسته باشد.
بنده را سير دار و پوشيده؛ چون به کار تو هست کوشيده
جان دهد بنده، چون دهي نانش جان گرامي بود، مرنجانش
رزق بر اهل خانه تنگ مکن! روزي او مي دهد؛ تو جنگ مکن
2- شناختگي نهاد به نام: گاه نهاد را به نام (عَلَم) شناخته مي آورند.
الف: براي آن که از نهاد آشکارا و بي چند و چون سخن گفته باشند: گاه نهاد را به نام شناخته مي آورند؛ تا در آن کمترين خطا و گماني نماند؛
مثال ترتيب ملک و قاعدة حلم و رسم داد، عبدالحميد احمد عبدالصّمد نهاد
ب: براي بزرگداشت نهاد: گاه نهاد را به نام يا به بَرنام (لقب) شناخته مي آورند بزرگداشت آن را. به لوح محفوظ اندر نگر که پيش تو است
مثال در او مي نگرد جبرئيل و بو يحيي
پ: براي خوارداشت نهاد: گاه نهاد را به نام يا بَرنام، به آهنگ خوار داشت آن شناخته
مي آورند. مثال لات و عُزي و منات اگر ولي اند.
هر سه تو را؛ مر مرا علي است ولي.
آن همه شعبدة خويش که مي کرد اينجا سامري، پيش عصا و يد بيضا مي کرد
ت: براي شادکامي و شادي و کامة دل: گاه نهاد را به نام شناخته مي آورند؛ زيرا از ياد کرد نام، دل را شادماني و کامه اي هست.
مثال مجنون به ميان موج خون است ليلي، به حساب کار، چون است.
مجنون جگري همي خراشد ليلي نمک از که مي تراشد.
مجنون به خدنگ خار شفته است ليلي به کدام ناز خفته است؟
مجنون همه درد و داغ دارد ليلي چه بهار و باغ دارد؟
مجنون کمر نياز بندد؛ ليلي به رخ که باز خندد؟
مجنون زفراق، دل رميده است ليلي به چه راحت آرميده است؟
ت: براي شگون و خجستگي: گاهي نهاد را به نام شناخته مي آورند، خجستگي را.
مثال ز داود اگر دَور دِرعي گذاشت محمّد ز دُرّاعه صد درع داشت
سليمان اگر تخت بر باد بست محمّد ز بازيچة باد رَست.
وگر مهد عيسي به گردون رسيد محمّد خود از مهد بيرون پريد.
3- شناختگي نهاد به اشاره: نهاد را مي توان با اشاره بدان شناخته گرداند.
واژه هاي اشاره در فارسي «اين» و «آن» است، اين و آن زماني به کار برده مي شود که بخواهند به چيزي نزديک يا دور اشاره کنند. شناختگي به نهاد هنگامي رفتاري ادبي است و ارزش زيباشناختي دارد که نهاد حي نباشد در اين گونه از شناختگي نهاد جز آن نيست که آن چه را که پيراسته و ذهني است و به حس در نمي آيد بدين شيوه، پيکرينه و ديداري و حسّي
مي انگارند؛ از آنجا که ساختار ذهني آدمي و خرد او برآمده و پرورده از يافته ها و آزموده هاي حسّي است. بدين سان مي توان، شناخت و دريافتي روشنتر و آسانتر از آن چه ذهني و عقلي به سخن دوست داد.
برچسب ها:
دانلود مقاله مقايسه ي كتاب: معاني زيباشناسي سخن پارسي كزازي با كتاب: معاني سيروس شميسا مقايسه ي كتاب: معاني زيباشناسي سخن پارسي كزازي با كتاب: معاني سيروس شميسا دانلود مقاله مقايسه ي كتاب: معاني زيباشناسي سخن پارسي دانلود مقاله مقايسه ي كت