موضوع : نظریه فطرت در قرآن
توضیح : این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
نظریه فطرت در قرآن
يكى از مباحثى كه در قرآن و سنتبا اهميت ويژهاى مطرح گرديده بحث فطرت است. فطرتمندى انسان، فطرى بودن دين، فطرت پسندى، حسن عدل و قبح ظلم، معلوم بودن فجور و تقوا به الهام فطرى، اعتراف رسمى انسان به ربوبيت الهى در عالم ذر و عهد و پيمان خداوند با او در عدم تبعيت از شيطان، از جمله مسائلى است كه آيات قرآن و روايات ائمه معصومينعليهمالسلام بر آن دلالت صريح دارند.
اما مهم آن است كه اگر چه در پارهاى آيات، انسان فطرتمند معرفى شده و بحث از الهام فطرى فجور و تقوا به انسان به ميان آمده است ولى در بعضى آيات ديگر، خلقت طبيعى انسان به عنوان موجودى ظلوم، جهول، هلوع، كفار و طغيانگر مطرح شده است.
اگر در پارهاى از آيات، دين امرى فطرى معرفى گرديده و يا اقامه عدل هدف رسالت پيامبران بيان شده است (كه به دنبال فطرى بودن دين، عدالتخواهى و اقامه قسط و عدل نيز فطرى خواهد بود) اما در پارهاى ديگر از آيات، سبب تشريع دين، بروز اختلاف اوليه بين انسانها و نياز اضطرارى آنها به دين و قوانين لازم براى رفع اختلافات بيان گرديده است و از آن استنباط مىشود كه دين مولودى اجتماعى است كه انسانها به حكم اضطرار و به منظور رفع اختلاف به آن پناه بردهاند و نه به حكم فطرت. و اين البته با نظريه برخى از جامعهشناسان نزديكى زياد دارد. و نيز اگر در برخى آيات سخن از اعتراف رسمى انسان به ربوبيت الهى و عهد و پيمان خداوند با او در عدم تبعيت از شيطان به ميان آمده است در برخى ديگر از آيات خالى بودن ذهن انسان در بدو تولد از هر گونه شناخت و معلومى مطرح شده است و اين نيز با نظريههاى برخى از روانشناسان قرابت دارد.
در اين مقاله برآنيم تا ضمن بحث از معناى لغوى فطرت با توجه به وزن و صيغه آن در كلام عرب، كاربرد و مشتقات آن در قرآن، و تفاوت آن با طبيعت و غريزه، به تبيين بينش خاص قرآن در مورد فطرت و پيآمدهاى اجتماعى آن بپردازيم و مىكوشيم تا با بهرهجويى و استمداد از نظريه بديع علامه طباطبائى در تفسير الميزان، كه كمتر به آن توجه شده و يا متاسفانه مورد بىمهرى واقع گرديده استبه زدودن پارهاى از ابهامات بپردازيم.
معنى لغوى فطرت
واژه <فطرة» بر وزن <فعلة» دلالتبر نوع دارد مانند جلسة يعنى نوع خاصى از نشستن، مثلا اگر بگوييم: جلست جلسة زيد يعنى مثل زيد و به نوع نشستن وى نشستم. بنابر اين واژه <فطرة» از ماده <فطر» به معنى نوعى خاص از آفرينش استيعنى خلقت و آفرينشى بىسابقه كه از آن به ابداع تعبير مىشود.
راغب اصفهانى در مفردات در مورد معنى فطرت چنين مىگويد: <و خداوند خلق را فطر نموده است و اين فطر يعنى ايجاد كردن شىء به شكلى بديع و تازه بر كيفيتى كه فعلى از افعال از آن صادر گردد». (1)
ابن اثير نيز در نهايه، در توضيح ماده <فطر» در حديث نبوى، <كل مولود يولد على الفطرة» (2) مىگويد: <فطر به معنى ابتدا و اختراع است و فطرة حالت آن ابتداء و اختراع را بيان مىكند مانند جلسة و ركبة يعنى نوعى خاص از نشستن و سوار شدن و معنى حديث اين است كه: هر فردى بر نوعى خاص از صفات جبلى و طبيعى متولد مىشود به طورى كه آماده پذيرش دين الهى مىگردد و اگر او را با همان صفات واگذارند پيوسته بر آن صفات استمرار دارد و از آنها مفارقت نمىكند و همانا علت عدول انسانها از آن، آفتى از آفات بشرى يا تقليدى است كه از غير در آنها اثر مىگذارد...» (3)
بيان اين مقاله درباره فطرت با تعبير راغب به <و ابداعه على هيئة مترتبة لفعل من الافعال» و نيز با تعبير ابن اثير به <انه يولد على نوع من الجبلة والطبع المتهيئ بقبول الدين» هماهنگ است.
استعمال واژه فطرت و مشتقاتش در قرآندر قرآن مجيد واژههاى <فطره» (4) ، <فطركم»، (5) <فطرنا»، (6) <فطرنى»، (7) <فطرهن»، (8) <فطور»، (9) <فطر»، (10) <منفطربه» (11) . انفطرت، (12) و <فاطر» (13) به كار رفته است كه همه جا به معنى ابداع و آفرينش بدون سابقه است.
طبيعت، غريزه، فطرت
<طبيعت» يعنى سرشتى كه اشياى مادى بر آن آفريده شدهاند، بيشتر در مورد موجودات بيجان به كار مىرود و اگر در مورد جاندارها به كار رود به آن جنبههايى از جانداران كه با بيجانها مشتركند اطلاق مىشود.
<غريزه» بيشتر در مورد حيوانات به كار مىرود و اگر در مورد انسان به كار رود به جنبههاى حيوانى موجود در انسان اطلاق مىشود و عبارت از نوعى حالت تسخيرى و غير آگاهانه يا نيمه آگاهانه از ناحيه خلقت است كه بر خود محورى و يا بقاى نوع استوار است و به عضوى مادى از بدن انسان مربوط مىشود مانند غريزه گرسنگى كه با سيستم عصبى هيپوتالاموس و يا غريزه تشنگى كه با سيستم عصبى هيپوتالاموس و غده هيپوفيز ارتباط دارد و اين دو از نوع گرايشهاى فيزيولوژيك به شمار مىروند كه براى ادامه حيات حيوان ضروراند. و نيز مانند غريزه جنسى كه از نوع گرايشهاى لازم براى بقاى نسل است و ارضا نشدن آن حيات موجود زنده را به خطر نمىاندازد بلكه بقاى نوع را به خطر مىاندازد.
<فطرت» در مورد انسان و خصلتهاى فرا حيوانى او به كار مىرود، در حد حالتى آگاهانه و حاوى نوعى قداست است. همچون غريزه و طبيعتسيرى تدريجى و ساختارى ثابت دارد اما مرحلهاى تكاملى است كه پس از فعليتيافتن طبيعت و غريزه و نيز پس از شكوفايى حس و خيال يعنى همراه با پيدايش عقل تكون مىيابد و در پرتو آنها، گرايشهاى غريزى نيز مىتوانند از نوعى قداستبرخوردار شوند.
فطريات در انسان به ترتيب در سه ناحيه دانش، ارزش و گرايش شكوفا مىشوند و فعليت مىيابند. در زمينه دانش، گزارهها به شكل توصيفى و خبرى بيان مىشوند. در زمينه ارزش، گزارههاى حاكى از آنها شكلى دستورى دارند. گرايشها نيز پارهاى حالات نفسانىاند كه پس از شكوفايى ارزشها در انسان پديد مىآيند و موجب جهتگيرى وى به سوى هدفى والا و مقدس مىشوند. فعليت ارزشها و گزارههاى آنها منوط به فعليت عقل نظرى و استمداد عقل عملى از آن است تا آنجا كه اگر عقل نظرى در انسان شكوفا نشود و از مرتبه عقل بالقوه به مرتبه عقل بالفعل نرسد امكان فعليت و جولان عقل عملى نخواهد بود. (14)
در اين جا به اين اجمال بسنده مىكنيم و به بررسى دو دسته آيات در اين باره مىپردازيم: دسته اول آياتى كه معنايى سلبى از فطرت ارائه مىدهند و دسته دوم آياتى كه معنايى ايجابى دارند.
فهرست مطالبعنوان:
نظریه فطرت در قرآن
- معنی لغوی فطرت
- طبیعت وغریزه و فطرت
- آیات دسته اول
- ایات دسته دوم
- ارزیابی نهایی
منابع