موضوع : نظریه روانشناسی اسلامی در مورد علم النفس و حقیقت آن
توضیح این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
نظریه روانشناسی اسلامی در مورد علم النفس و حقیقت آن
غالبا ما به افرادی بر می خوریم که ادعا می کنند روانشناس هستند، چرا این افراد چنین ادعائی می کنند؟ چون آنها خیال می کنند طبیعت و ماهیت آدمی را می شناسند، می توانند در یک نگاه مردم را ارزیابی کنند مثلا «مان » که کتاب ترجمه و اقتباس آثار اوست، می نویسد: «شخصی را با تحصیلات عالی می شناسم که مدعی است می تواند درباره هوش اشخاص اظهار نظر کند و این قضاوت را با مشاهده فاصله موجود بین چشمان آنها می دهد». حال اگر این تعریف را بپذیریم و تایید کنیم، دامنه مطالعات روانشناسی علمی که تا چندین سال پیش محدود به بررسی نفسانیات آدمی بود، گسترش زیادتری پیدا می کند و شامل مطالعه رفتار همه موجودات زنده در محیط می گردد . روی این اصل است که در حال حاضر به جای روانشناسی بیشتر ازواژه رفتار شناسی استفاده می شود چنان که مولف کتاب «مقدمه روانشناسی عمومی » در صفحه 66 کتاب خود از «واتسن » یکی ازروانشناسان آمریکا، روانشناسی را این گونه تعریف می کند: «امروزه روانشناسی را معمولا به علم رفتار تعریف می کنند امانکته قابل توجه این است که کلمه رفتار چنان معنای گسترده ای یافته که اینک اغلب شامل چیزهائی شده است که سابقا جزءهوشیاری محسوب می شدند». از اینرو در کتاب زمینه روانشناسی، ص 35 روانشناسی چنین تعریف می گردد: «مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی ». «علی اکبر شهابی » در کتاب اصول روانشناسی از نظر تعلیم وتربیت ناشر دانشگاه تهران، خرداد سال 1317 ش ص 1 در تعریف روانشناسی این گونه اظهار نظر می کند:
دیدگاه های دانشمندان در تعریف علم النفس گوناگون بوده،دانشمندان غربی علم النفس را به گونه های مختلف تعریف نموده اند:
1 - از دیدگاه ارسطو علم، روانشناسی علمی است که در آن ازمسائلی از قبیل مجرد بودن روح، ارتباط روح با بدن، و قوای روح و جدائی روح از بدن، و این که با از بین رفتن بدن روح به حیات خویش ادامه می دهد و ... بحث و بررسی می کند. مبنای این نظر این است که آدمی از دو عنصر روان و تن به وجود آمده است یعنی عنصری که پس از مرگ از بدن خارج می گردد و طبق معتقدات مذهبی تا ابد جاویدان خواهد بود(روان) و عنصری که پس از مرگ مندرس واز بین می رود(جسم و تن) (1) .
تعریف روانشناسی براساس روح، به دانشمندان یونان باستان مربوط می شود. افلاطون(347 - 427 ق م) وارسطو(322 - 384 ق م) روانشناسی را مطالعه روح می دانستند وفرض بر این بود که هشیاری با روح، ارتباط دارد بنابراین مطالعه هوشیاری و فرایندهای روانی مربوط به آن بخشی از مطالعه روح بود (2) .
2 - نظر دوم این که روانشناسی همان مطالعه و بررسی ذهن و آثارو احکام آن می باشد.
خوانندگان توجه دارند که این نظر با نظر قبلی در تعریف علم النفس فرقی ندارد جز در متعلق آن، یعنی در تعریف قبلی، مطالعه در روح و آثار و صفات و ویژگیهای آن بود و لکن در این تعریف متعلق علم النفس، «ذهن »، یعنی مطالعه آثار و صفات وویژگیهای ذهن می باشد.
حال این سوال به بداهت مطرح می گردد که مراد از ذهن چیست؟ تافرق این نظر با نظر قبلی به خوبی معین و مشخص گردد.
در پاسخ این سوال می گوئیم که در ماهیت و حقیقت ذهن نظرهای مختلف و متضاد وجود دارد: