مقاله بررسي شاهنامه فردوسي در 35 صفحه ورد قابل ويرايش
مقدمه
سالهاي سال است كه از مرگ خداوندگار خرد و آگاهي مي گذرد، سالهاي سال است كه حكيم بزرگ توس رخ در نقاب خاك كشيده است و جان نورانيش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه كه خود مي گويد «نميرم از اين پس كه من زنده ام… »گويي كه نمرده است و هنوز هر ايراني آزاده اي با شنيدن سخن نغزش جاني تازه مي گيرد و انديشة بلند و نيكش را ستايش مي كند.
گزيده حاضر نگاهي دارد به ده عنوان كتاب، كه طي چند سال اخير پيرامون فردوسي و شاهنامه انتشار يافته است، ذكر يك نكته اينجا ضروري مي نمايد و آن اينكه اگر مشت را نمونة خروار بدانيم بايد بر افول شاهنامه پژوهي معاصر گريست، چرا كه اكثر منابعي كه ما به صورت تلخيص ذكر كرده ايم يا مشاهدة ديگر عناويني كه اين تحقيق بهانه اي شد تا مطالعه شود و در اينجا نيامده است اين سؤال را در ذهن ايجاد مي كند كه راستي ماچقدر در كنه مطالب شاهنامه غور كرده ايم و به چه ميزان «برره رمز معني برده ايم» و راستي آيا حق شاهنامه و فردوسي اين است؟ گاهي تأليفاتي مشاهده مي شود كه انسان از اين كه حتي نام فردوسي بر پشت آنها حك شده است شرمسار مي شود. به اميد روزي كه شاهنامه پژوهي بي هيچ غرضي در خدمت تجلي انديشه والاي فردوسي درآيد.
در اينجا لازم مي نمايد از زحمتها و بزرگواريهاي استاد فرزانه جناب دكتر رادفر كه بنده را هميشه مورد لطف خويش قرار داده اند سپاسگزاري كنم، باشد كه ايشان كاستي هاي بنده و اين نوشته را به ديدة اغماض بنگرند.
با سپاس فراوان
خورشيد قنبري ننيز
شاعر و پهلوان در شاهنامه / الگار ديويدسن- مترجم: دكتر فرهاد عطايي- تهران: نشر تاريخ ايران، زمستان 1378.
اين اثر مقدمه مترجم، پيشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل ميگردد. در مقدمة مترجم، او پس از توضيحي كوتاه پيرامون فردوسي و شاهنامه به شيوهي پژوهش پروفسور ديويدسن اشاره ميكند و بيان ميدارد كه او معتقدست اتكا به منابع مكتوب به تنهايي نميتواند ما را به شاهنامهي فردوسي رهنمون گردد. به اعتقاد او، بر اساس شواهد خود شاهنامه و شواهد بيروني، فردوسي بخش مهمي از شاهنامهاش را از منابع شفاهي گرفته و خود روايات را حين اجراي نقالي ديده و شنيده است.
در پيشگفتار، اينگونه بيان ميكند كه موضوع اساسي كتاب اين است: كه «چگونه ميتوان يك شكل از ادبيات كلاسيك را تداوم يك سنت شفاهي پيشين دانست؟» ديويدسن معتقدست كه شاعر در اين كتاب در حقيقت به مفهوم پادشاهي اعتبار ميبخشد بدينصورت كه شاعر پا پروردن و اعتبار بخشيدن به پهلوان از او پاسباني براي تخت شاهي و شاهنشاه ميسازد پس شاعر قوام بخش و اعتبار دهنده به مفهوم شاهنشاهي است در مقدمه شاعر (كه خود فردوسي ست) و پهلوان (رستم، كسيكه در ذهن ما شخصيتهاي حماسي و اساطيري را تداعي مينمايد) را محور اصلي كتاب حاضر بر ميشمرد.
نويسنده معتقدست كه منظور اصلي اين كتاب نه زندگي نامهي شخصي فردوسي است و نه «تاريخي» كه ميتوان از خلال شاهنامه نگاشت. بلكه منظور شعريست كه زندگي شاعر نمونهي آن است و داستانيست كه شاعر روايت مينمايد آن هم شعري كه آميزهاي است از تاريخ و اسطوره.
در مورد رستم با شخصيتي روبرو هستيم كه مخلوق شاعرانهاي از نوع اساطير به نظر ميآيد، نه يك واقعيت تاريخي.
همچنين نويسنده اذعان ميدارد كه در اين تحقيق نظري مخالف نظر نولدكه و ساير متخصصان ايران شناسي - كه روايات رستم را خارجي و يا داخل شده در سنت پادشاهان ميدانند – مطرح ميگردد.
در ادامهي مقدمه با نگاهي اجمالي به نكات برجستهي چهار سلسلهي امپراتوري ايران قبل از اسلام يعني پيشداديان، كيانيان، اشكانيان و ساساني بيان ميكند كه دو سلسلهي اول، بخصوص اول، ريشه در اساطير دارند و دودمان بعدي، تاريخياند.
در فصل يك، پيرامون اعتبار فردوسي كه خالق تنها حماسه ملي معتبر ايران است به بحث ميپردازد و به سخن ژول مول در اين باره اشاره مينمايد كه ماهيت شاعر و پهلوان را نشان ميدهد. ژول مول مينويسد: فردوسي چنان تجليلي از زندگي رستم كرده است كه ديگر هيچ نويسنده ايراني نميتواند پس از او اينگونه در اين باره قلم بزند.
«فصل دوم دربارهي « اعتبار شاهنامه فردوسي» است. و در اثبات اعتبار شاهنامه به بقاي آن استدلال مينمايد و معتقدست كه براي مشخص شدن برتري فردوسي بر ساير سرايندگان حماسه ملي نيازي نيست ضوابط امروزي شعري خود را به كار گيريم بقاي شاهنامهي فردوسي نشانهاي روشن بر برتري فردوسي و شاهنامهاش بر ساير شاهنامههاست و بقاي آن باعث شد، تا هيچ كس براي بازگويي روايت شاهنامه طبع آزمايي نكند.
«ميراث شعر شفاهي» فردوسي فصل سوم را تشكيل ميدهد. در اين فصل مولف بيان ميكند كه شاهنامهي فردوسي ادامهي سنت شفاهي در كسوت مكتوب است اما مستقل، و نشانهي بسيار مهم مستقل بودن نقالان از شاهنامهي فردوسي را در مطالب زيادي ميداند كه در سنت روايات شفاهي هست در حالي كه در هيچ يك از ادبيات حماسي شناخته شده وجود ندارد.
در فصل چهارم كه عنوان آن «كتاب شاهان، حماسهي پهلوانان» است و مولف در اينجا بر اين باورست كه اين دو گانگي ميتواند در قالب نوعي سنت داستانسرايي وجود داشته باشد، سنتي كه باورهاي مردم دربارهي شاهان را با باورهاي پهلوانان به هم ميآميزد. در اين فصل به تمايز اين دو مقوله و روشنفكري پيرامون هر يك پرداخته ميشود.
و فصل پنجم با عنوان «شاه و پهلوان» تا حدي ادامهي فصل گذشته است بر سازگاري مفهوم ايراني «كتاب شاهان» با «حماسهي پهلوانان» تأكيد ميكند و تلفيق حكايات پادشاهان داستانهاي پهلوانان، بخصوص رستم، در عهد ساسانيان و حتي قبل از آنان، در زمان اشكانيان، را به سنتي ملي تعبير مينمايد و در ارائهي اين استدلال، جزئيات بيشتري را از اساطير يونان باستان دربارهي رابطهي بين اريستئوس به عنوان پادشاه و هركول به عنوان پهلوان اضافه مينمايد.
«رستم، پاسدار حكومت» موضوع فصل ششم است در اين فصل از رستم به عنوان پاسدار حكومت ياد ميكند و در بررسي موضوع رستم او را جزئي جدايي ناپذير از خود مفهوم پادشاهي ميداند كه به تنهايي فتنه را دور ميكند و در دفاع از تاج و تخت موظف به حمايت از پادشاهست حتي اگر شاه، او را برسر جمعيت و در حضور همگان سرد و بي آبرو كرده باشد. همانطور كه خود نيز بر تاج بخشياش اذعان ميدارد:
به درشد به خشماندر آمد به رخش
منم گفت شير اوژن و تاج بخش
فصل هفتم «موضوع پدري پيشرس و نارس در داستان رستم و سهراب»است در اين فصل مولف بعد از گزارشي به اجمال از داستان رستم و سهراب، به داوري مينشيند. و معتقدست كه رستم فقط كاري را كه مجبور به انجام آن بود، كرد زيرا هر چه باشد او مدافع تاج و تخت ايرانيست و بايد پيوسته متناسب با عنوان خود، تاج بخش، عمل كند، اگر چه شايستگي لازم جهت شاهي را داراست.
هشتمين فصل («ديوسكوريسم» بين پدر و پسر، سرمشقي براي اقتدار در شاهنامه) است.
است. واژهي ديوسكوريسم از نام يوناني Dioskouroi به معني «فرزندان آسمان» گرفته شده و به دو قلوهاي ملكوتي گفته ميشود كه در اساطير و آيين يوناني به كاستر و پلي ديوكس معروفند. او نوعي مكمل بودن را در رفتار دوقلوها مييابد؛ اگر يكي تمايل به ستيزه جويي و جنب و جوش دارد، ديگري منفعل و كم تحرك است و در اين مبحث بر همين جنبهي پدر و پسر بحث شده است.
«بزم و رزم» به عنوان فصل پايانيست كه مولف آنها را بهترين مناسبت براي شاعر و پهلوان بر ميشمرد در شاهنامه معمولاً پهلوانان شخصيتهايي هستند، جنگجو كه به دو كار علاقهي خاص دارند: بزم و رزم.
بزم قالبي است براي بازگو كردن داستان ماجراجوييهاي رزم آوران يعني جنگيدنشان، و اين قالب بهترين مناسبت است براي بيان اقتدار شاهانه از طريق قابليتهاي پهلواني و مهارتهاي شاعرانه.
در سخن پاياني، مولف تلاش فردوسي را تلاش شاعرانهاي بر ميشمرد كه يك بار ديگر و بطور كامل حماسهي پهلوانان را با كتاب شاهان در هم در آميخته و وحدت هنرمندانة حاصل از اين در آميختن مديون كهنترين سنتهاي اساطيري است كه بازگو ميكنند چگونه يك پهلوان، فر پادشاه ولي نعمت خود را نجات داده است.
ادبيات تطبيقي و شعر كلاسيك فارسي/ الگاديوسن ترجمه فرهاد عطايي- تهران: نشر فرزان، 1380.
نوشتن كتاب «شاعر پهلوان» مباحثات بسياري را بين پژوهشگران برانگيخت و نظريهي او مبني بر استفادهي گستردهي فردوسي از منابع شفاهي «نقالي» در سرودن شاهنامه، وجود يك نظام فرمولي در سرايش اين اثر و نيز موضوع تأثير متقابل اسطوره و شعر بيشترين مباحثات و نقدها را موجب گشت و نويسندهي كتاب را بر آن داشت تا در مقالات متعدد به دفاع از نظريات خود و تشريح و توضيح آنها بپردازد. كتاب حاضر شامل هفت مقاله از اين دست است كه شماري از آنها در پاسخ منتقدان نوشته شده و در فصلنامههاي تخصصي آمريكا به چاپ رسيده است.
يك هدف اصلي اين مقالات را به هم پيوند ميدهد و آن تلفيق شواهد تطبيقي و دروني در مطالعهي شعر كلاسيك فارسي با توجه خاص به شاهنامهي فردوسي است.
اثر حاضر در حقيقت ادامه و دنبالهي مباحث كتاب «شاعر و پهلوان در شاهنامه» است كه در كتاب قبل اساس كار مؤلف بر روش تطبيقي بود و در كتاب حاضر با استفاده از روش شناسي تطبيقي و نيز شواهدي از اشعار فارسي. بخصوص شاهنامه، بحث را ادامه ميدهد.
مقالة يكم با بيان مقدماتي دربارهي روش شناسي تطبيقي به تشريح صورت بندي اين هدف اصلي ميپردازد و مروري كلي بر مباحث اخير پيرامون كاربردهاي رهيافت تطبيقي در مطالعهي شاهنامه به دست ميدهد.
مقالة دوم تأثير صورت بندي كلاسيك آلبرت لرد را در شعر شفاهي در سرايندهي داستانها بر مطالعات جاري دربارهي شاهنامه بررسي ميكند، مقالهي مذكور اين پيشفرض را مورد نقد قرار ميدهد كه در هم آميختن اين دو استعاره متمايز توسط فردوسي كاري است كه در واقع با سنت شعر شفاهي / نقالي همخواني دارد و به شعر مكتوب محدود نيست.
مقالهي چهارم برخوردهاي متفاوت با شواهد موجود در نسخههاي منثور قديمتر را بررسي ميكند كه با روايتهاي بعدي در قالب شعر همخواني دارد. اين مقاله جاي آنكه فرض را بر اين بگذارد كه نسخههاي منثور، صرفاً منابع شعر فردوسي است، استدلال ميكند كه اين روايات شعري از سنتهاي هنري مستقلي نشأت ميگيرد كه وجود آنها را نميتوان بر اساس روايات منثور اين داستانها توجيه كرد.
فصل پنجم بازنگري تطبيقي لقب تاجبخش رستم است با توجه به مفاهيم پادشاهي در سنت هند و ايراني بنابر تحليل ژرژ دو مزيل. در اين مقاله، استدلال شده است كه اين لقب بازتاب مضموني داستاني است كه از پشتيبان باقي مانده است و با نقش حساس رستم به عنوان پهلواني كه شاهان را به قدرت ميرساند» تناسب دارد.
مقالات ششم و هفتم به دو «نوع ادبي فرعي» در درون نوع حماسي شاهنامه ميپردازد. «نوع فرعي» مورد بحث در مقالة ششم رجزخواني به صورت مديحهي شعري در صيغة اول شخص در داستان نبرد رستم و اسفنديارست. در مقاله هفتم، نوع فرعي سوگواري زنان مطرح ميشود كه در داستان حماسي سوگواري تهمينه در مرگ سهراب جاي گرفته است. مؤلف هدف اصلي خود را مطالعهي كلاسيك فارسي به خاطر شعر فارسي بيان ميكند و برخلاف كساني كه ميكوشند شعر فارسي را با رد كردن و حتي بياعتبار كردن برخي رهيافتهاي جديد مهار كنند، مؤلف بر اين باور است كه روشهاي تطبيقي در واقع موجب ارتقاي پژوهش در زمينهي شعر فارسي ميشود.
برچسب ها:
تحقيق بررسي شاهنامه فردوسي پروژه بررسي شاهنامه فردوسي مقاله بررسي شاهنامه فردوسي دانلود تحقيق بررسي شاهنامه فردوسي بررسي شاهنامه فردوسي شاهنامه فردوسي