مقاله بررسي مديريت دانش به عنوان شاخصي نو در تجارت استراتژيك در 28 صفحه ورد قابل ويرايش
چكيده
امروزه، مديريت دانش به عنوان يك شاخص مهم و اساسي در متون تجارت جهاني تبديل شده است. جوامع علمي و تجاري هر دو بر اين باورند كه سازمانهاي رقابت طلب مي توانند با استفاده از قدرت دانشي خود به برتري هاي بلند مدت در عرصه توسعة اقتصادي دست پيدا كنند، به عبارت ديگر مديريت كردن دانش به عنوان يك تجارت و سرمايه استراتژيك مشخص كننده بهره برداري صحيح از اطلاعات، منابع دانش موجود و قابل دسترس در محيط تجاري يك شركت و يا يك سازمان مي باشد. در نتيجه ميتوان گفت مديريت دانش براي همه شركتهايي كه خواهان ارتقاء و پيشرفت هستند، به عنوان يك نياز استراتژيك مطرح مي گردد. مقاله حاضر ضمن توضيح و تبيين دانش، مديريت دانش و فرآيندهاي مورد نظر، در تبديل آن به عنوان يك تجارت و سرمايه استراتژيك، همچنين نقش و اهميت آن در فعاليتهاي مهم يك سازمان تجاري به منظور رسيدن به هدف مطلوب مورد نظر مي باشد.
مقدمه :
دانش يک فاکتورحياتي است که بر توانايي يک سازمان براي حفظ حالت رقابتي در بازار جهاني تأثير گذار است . بنابراين سازمانها نياز دارند تا آن را به عنوان يک منبع ارزشمند ، بشناسند و مکانيسمي را براي بهره برداري از آن بدست آورند . کانونهاي توجه کنوني در مديريت استراتژيک و تئوري تجارتها ، که اساساً بر مبناي فرضيه منابع و قابليتها است ( ورنر فيت، 1984 )، بيان ميکند که شرکت مدرن مي بايست برمبناي نظامي مبتني بر دانش توضيح داده شود(کيم و همکاران ،2003). بدرستي بيان ميکنند که دانش حرکت دهندهي استراتژي است و استراتژي حرکت دهنده مديريت دانش ميباشد. متخصصان فني (مديران تجارت استراتژيک و مديران دانش ) بنابراين بايد به تأثير اصل دانش بر شکلگيري استراتژي شرکت و موفقيت سازماني توجه داشته باشد، بعلاوه سرمايه گذاري نيازمند اين اطمينان است که استراتژي دانش با توجه به جاهطلبي شرکت، تکنيک و مهارت بايد تدوين شود. براين اساس هيچ طرح کلي در مداخله شکل گيري استراتژي دانش در مرحلهي شکل گيري تجارت استراتژيک وجود ندارد، متأسفانه اين امر منجر به اين شده که مديران تجاري همواره تصور نميکنند که مديريت دانش جداي از شکل گيري استراتژي تجاري است که منجر به ناتواني اهداف مديريت دانش با اهداف شرکت مي باشد. ناتواني مراحل شکلگيري استراتژي مي تواند تا حد زيادي در ناتواني تشخيص دانش به عنوان يک منبع استراتژيک براي تجارت و اختلاف در نقطه نظرها، با توجه به مراحل شکلگيري استراتژي تجاري و همچنين اختلاف در ايدهها با توجه به مديريت دانش استراتژيک اشاره ميكند. مديريت دانش ميتواند بر توانمندي، بهرهبرداري دانش و توزيع آن متمرکز باشد و همچنين ميتواند بر فراگيري دانش، ايجاد فرصتهاي يادگيري علمي و تواناييها براي بدست آوردن کارايي و موفقيت علمي دانش، متمرکز باشد . از اين رو بايد در جهت تجارت استراتژيک سازمان گام بردارد . مديريت دانش نيازمند يک فرهنگ سازماني و قوانيني است که از کارايي دانش حمايت ميکند و به پيشرفت خود ادامه مي دهد (باتر ، 1999 ). تاکيد مي کند که استراتژي مديريت دانش نيازمند است که برنامه هاي آن همراه با مزيت رقابتي است ، که تکنيک ها ، تکنولوژي ها ،منابع ، نقشها ، مهارتها و فرهنگها با يک هدف تجاري منظم شده طرح و در يک ماهيت نشان مي دهد که چگونه مديريت دانش در بازگشت، توسط تکنولوژي اطلاعات[1] حمايت مي شود . در نهايت توسعه، مداوم در صنعت و تجارت مشکلاتي قابل توجه و فزاينده در همهي سازمانها محسوب مي شود که از مديريت کردن دانش سازماني بعنوان يک استراتژي کاري و شغلي بطور همزمان برروي مرزهاي چند گانه عمل مي کند و نيز ابزاري جهت پيشرفت کلي برنامهي يک سازمان محسوب مي گردد و از داخل سازمان قدرت ايجاد مي کند تا چالشهاي خارجي را برطرف نمايد و اين امر با بهرهبرداري از منابع دانش موجود در کارمندان، منابع اطلاع رساني، تکنولوژي اطلاعات و کاربردهاي آن و همچنين ارتباط آنها با خريداران و دست اندرکاران بازار ميباشد. و در آخر در اين مقاله سعي بر اين است بطور تفضيلي در مورد دانش، مديريت کردن آن، و همچنين مديريت دانش به عنوان يک سرمايه استراتژيک بحث شود .
تعريف دانش
به خاطر ماهيت ملموس و گنگ دانش، تعريف دقيق از آن مشکل است. انسانها به طور ذاتي داراي دانش مي باشند (مالهوترا، 1998). ما دانش را بعنوان درک، آگاهي، آشنايي اکتسابي از طريق مطالعه، بررسي، مشاهده يا تجربه در طي مسير زمان تعريف ميکنيم. دانش بعنوان، آن چيزي تعريف مي شود که مردم در مورد مشتريها، محصولات، روندها، اشتباهات و موفقيتها ميدانند (گريسون و همکاران، 1998). آنچه براي يک شخص دانش[2] است ممکن است براي ديگري اطلاعات[3] باشد. بنا براين ارزيابي دانش ريسک پذير است. زيرا توليدي که از دانش آزمايش نشده[4] بدست ميآيد، نميتواند تضمين شود. دانش مي تواند مشکل ساز شود اگر که نتايج مورد نظر فراهم نشود، براي مثال تکنيکهاي مديريت که به وسيلهي چندين شرکت استفاده مي شود، وقتي که رقابت طلبي شرکتها را افزايش ميدهند در تضاد با اصول مديريت سنتي است. در محيط کنوني، استفاده از اين روش سنتي به عنوان يک چالش اساسي براي مديران عالي محسوب ميشود. اين روشها امتيازات، رقابت طلبي براي شرکت ها را ارائه نمي دهد، بلکه موافق هستند که دانش ترکيب سازماندهي شده از ايده ها، قوانين، پروسه ها و اطلاعات است. به عبارتي تنها در راستاي «سازماندهي» اطلاعات به مسير خود ادامه ميدهند و به دانش تبديل ميشوند. از سوي ديگر دانش بعنوان باور تأييد شده تعريف مي شود، باورهايي که براي اداره کردن دانش به صورت کار آمد، يک شرکت به ساختار سازماني انعطاف پذير و سازگار نياز دارد براي مثال پراهالد[5] و هامل[6] پيشنهاد ميدهند، که در محيط حاضر سازمانها بايد بر پايهي « قابليتهاي هستهاي»[7] ساخته شود، زيرا اين نوع ساختارها ديناميک و انعطافپذير هستند و آنها سطح بالايي از غير قطعيت محيطي و آشفتگي را تحمل ميکنند. دو پيش نياز براي ارتباطات دانش، وجود دارد که به عنوان توانايي اشخاص براي انتقال دانش محسوب ميشود که شامل : 1- حضور ارتباطات يا در خصوص يک ماهيت رسمي به گونهاي که در ساختار يک سازمان، معين، تعريف ميشود و يا در خصوص يک ماهيت غير رسمي، اين ارتباط، تسهيل کنندهي ارتباطات ميان اشخاص هستند و از اين رو ميتوانند توسعهي دانش سازماني را پرورش دهند .2-وجود يک توصيف از خويش که (لوهمان،1990) آن را هويت مينامد. هويت مي تواند در عقايد و ايدههاي استراتژيکي، مأموريتها، اصول استراتژيکي، ارزشهاي راهنمايي کننده و غيره شامل شود. هويت، متمايز کنندهي دانش است که به چنين صورتي بايستي از آنچه، صرفاً زبان است، ارتباط داده شود. و جلو، غرق شدن سازمان در پيچيدگي اطلاعات را بگيرد، بنابراين بدون زبان و هويت اين نظام مي ميرد. از اينرو در محيط هايي که پويا، متغيير و پيچيده هستند. دانش نه تنها در عوامل بلکه در واکنش هاي متقابل يافت ميشود (کامپوس و همکاران، 2003). دانپورت دانش را چنين تعريف ميکند « ترکيب سيالي از تجربههاي کسب شده ارزشها و بينش تخصصي که چارچوبي براي ارزيابي، کسب تجربهها و اطلاعات تازه فراهم ميآورد. » بيشتر سازمان ها، امروزه از منبع عظيمي از دانش برخوردارند. اين منبع عظيم دانش، بسياري از گونه هاي مختلف فرآيندهاي سازماني، بهترين عملکردها، تخصص، جلب اعتماد مشتري، نظام هاي اطلاعات مديريت، فرهنگ و هنجارها را در بر ميگيرد. با اين حال اين دانش بسيار پراکنده و بيشتر اوقات ناشناخته است. اغلب فرهنگهاي سازماني، خود مانع از آن ميشود که افراد در تلاش براي نگاه داشت پايگاه قدرت شخصي و کارايي خويش، دانسته هاي خود را تسهيم کرده و منتشر سازند. در حقيقت مرور بر انواع تعاريف و تقسيمبنديهاي دانش پيشنيازي براي مديريت موفقيتآميز ميباشد يکي از پيشرفتهاي اصلي در مسير تعريف دانش، شناخت تفاوت ميان دانش و اطلاعات ميباشد ( آذري،1380 ). اطلاعات همان اطلاعات به انجام رسيده در طي مراحل مختلف است و ميتواند در درون کامپيوتر، جاي داده شود. به خاطر تاثيرات دور از دسترس جهانيسازي، به صورت فزاينده، براي هر کس قابل دسترس ميباشد (هراري، 1997 ). امروزه بسياري از شرکتها دريافتهاند که براي کسب موفقيت در اقتصاد دنياي کنوني به چيزي بيش از دستيابي اتفاقي و ناآگاهانه به دانشي يکپارچه نياز دارند . دانش چيزي نيست مگر بصيرت و فهميدن درست چگونه عمل کردن . دانش منبعي اصلي است که ما همچون رهنموني هوشمندانه مي پذيريم . اين رهنمون اگر متناسب استفاده شودکارايي را افزايش ميدهد. امروزه اگر به دانش توجه بيشتري مي شود به دليل توليد زياد و گستردهي اطلاعات است که براي غلبه و کنترل و استفادهي صحيح از آن راهي جز تبديل آن به دانش نيست . چرا که افراد در رويارويي با انفجار اطلاعات ، به راحتي نمي توانند به اطلاعات صحيح و مناسب خود براي دانش ورزي و خرد ورزي در زمان مناسب دست پيدا کنند (امانتي ،1381). در واقع دانش درک، آگاهي يا شناختي است که در خلال مطالعه ، تحقيق ، مشاهده ، يا تجربه نسبت به جهاني بيروني در فرد ايجاد مي شود . با اين حال، ناباوري هاي فراواني پيرامون دانش وجود دارد. نيازي مبرم به ايجاد معيار هاي دانش ايده آل براي مديران اجرايي احساس ميشود تا بدان وسيله در يابند آيا داشتن اين دانش براي سازمان آنها اثر بخش است يا خير، معين کنيد چه ارزشي در حال افزوده شدن بر فزايندهها و فرآوردههاست، و افزايش مشارکت و همکاري چه پيامدهايي در رقابت خواهد داشت. سازمانها رفته رفته پيميبرند که دانش يک امتياز است شايد تنها امتيازي که به مرور زمان رشد ميکند و چنانچه درست مهار شود، ميتوان به آنها توانايي رقابت و نوآوري پيوسته را در هزارهي جديد بخشيد.
مديريت دانش به عنوان يک تجارت استراتژيک
فنون و کارداني کارمندان و فرهنگ سازماني داراي مشخصات سرمايه هاي دانش است. فنون و کارداني کارمندان يک جزء تشکيل دهندهي دانش سازماني و منبع استراتژيکي اساسي است ( دي هوگ و همکاران، 1997). اگر روند مديريت دانش يک بخش فرهنگ دانش و دانش جمعي کارمندان باشد پس متابعت از اين مي کند که دانش سازماني ، تقريباً به طور يقين يک سرمايه و دارايي استراتژيکي ميباشد. از اينرو براي آنکه يک سرمايهي استراتژيکي باشد، منبع بايستي داراي چهار مشخصه، يعني ارزشمند، نادر، بي نظير و غير قابل جانشين باشد. 1-ارزشمند است : دانش سازماني جديد منجر به بهبود محصولات ، روندها ، تکنولوژي ها يا خدمات مي شود و سازمانها را قادر مي سازد تا رقابتي و قابل زيست ، باقي بمانند . اول بودن براي کسب دانش جديد ميتواند به سازمان ، کمک کند تا مزيت استراتژيکي ارزشمندي ، کسب کند. 2-نادر است : دانش سازماني مجموع چه طور دانستن ، چه چيز دانستن و چرا دانستن کارمند است از آنجا که دانش،وابسته به دانش و تجربيات کارمندان کنوني و گذشته است ، بر مبناي دانش قبلي سازماني ويژه ، ساخته مي شود، نادر است. 3- بي نظير است : هر شخص در سازمان به دانش مبتني بر تفسير شخصي از اطاعات ، کمک مي کند تفسيرهاي گروهي و شبيه و يکسان دانش ، وابسته به همکاري و اشتراک مساعي عضويت کلي گروه هستند. به علاوه، دانش سازماني بر مبناي تاريخچهي گذشتهي منحصر به فرد، از تجربيات خود سازمان، تخصص و کارشناسي انباشته شده، ساخته ميشود. بنابراين، دو گروه يا در سازمان به روش هاي مشابه، فكر و عمل نخواهند كرد. 4- غير قابل جانشين است: همكاري و اشتراك مساعي گروههاي ويژه را نمي توان مضاعف کرد بنابراين ، گروه، نمايانگر لياقت و شايستگي مجزايي است که غير قابل جانشين مي باشد. بر مبناي منطق پاراگراف هاي قبلي، دانش سازماني ، يک سرمايه استراتژيک است. پس اين نتيجه گيري گوياي آن ميباشد که سازمانهايي که ميل دارند رقابتي، باقي بمانند ، بايستي مکانيسم هايي براي تسخير دانش مربوط و منتشر کردن آن به صورت دقيق ، يکنواخت، منحصر و در يک حالت زماني براي تمام کساني که به آن نياز دارند، توسعه دهند. امروزه همه مديران مکانيزم هاي متعددي را جهت بهبود کارآيي و مواجه شدن با چالشهاي موثر و متعدد در رقابت تجاري در اختيار دارند. اما در اصل فقط دو عامل عمده و اساسي وجود دارد که مديران را از ديگران به عنوان فردي بي نظير و توانا متمايز مي سازد. مشتريان و کارمندان، ما مي دانيم که کيفيت کار کارمندان ، چگونگي همکاري و در زمينه مشترکي که تصميم گيري مي کنند عوامل بهترين را از عوامل عادي و سازمان موفق را از ناموفق متمايز مي کند، هم اکنون بيشتر سازمان ها استراتژي مديريت دانش را به عنوان پايه اساسي توان قابل رقابت، و الگوي رشد پايدار را نيز به عنوان بخشي از استراتژي شغلي به کار ميبرند (ويگ، 1997)پنج استراتژي که به وسيله سازمانها براي اجراي سيستم هاي مديريت دانش، استفاده ميشوند را شناسايي کرده است . برخي، دانش ، را به عنوان يک استراتژي تجارت، تعقيب مي کنند، جائيکه نقطه تمرکز بر روي ايجاد، تسخير، تجديد، سهم بردن و استفاده از دانش در هر نقطه عمل، مي باشد. به عبارت ديگر نقطهي تمرکز بر روي مديريت سرمايه ي عقلاني و ذهني مانند حقوق انحصاري، تکنولوژي، سرمايه هاي دانش ساختاري، ارتباطات مشتري، عملياتها و تمرينهاي مديريت است. استراتژي ايجاد و خلقت دانش با نقطه ي تمرکز بر روي يادگيري سازماني، پژوهش ، توسعه و انگيزه هاي کارمند براي نوآوري و ياد گرفتن است . در اينجا، تاکيد بر روي رويکردهاي سيستميک براي انتقال دادن دانش مانند اکتساب ، سازمان، ساختار بندي کردن مجدد، انبار کردن و بسته بندي کردن مجدد براي توزيع تا نقطه شروع است.
برچسب ها:
تحقيق بررسي مديريت دانش به عنوان شاخصي نو در تجارت استراتژيك پروژه بررسي مديريت دانش به عنوان شاخصي نو در تجارت استراتژيك مقاله بررسي مديريت دانش به عنوان شاخصي نو در تجارت استراتژيك دانلود تحقيق بررسي مديريت دانش به عنوان شاخصي نو در تجارت استرات