چكيده :
بدون شك دانش آموزي كه در يك خانواده از هم گسيخته به سر مي برد و اختلاف و مشاجرات والدين امنيت خاطر و سلامت عاطفي او را به هم مي زند ، افت تحصيلي و كاهش علاقه به درس و مطالعه خواهد داشت .تجربه نشان داده است كه معلمان در آگاه كردن والدين وكنترل رفتار آنان ، نقش تعيين كننده اي ايفا مي كند و معلّم حافظ اسرار دانش آموز است . درگيري هاي خانوادگي و مشاجره هاي پدر و مادر در حضور فرزندان، تأثيرات روحي شديدي بر كودكان و نوجوانان ناظر بر صحنه مي گذارند و در رفتارهاي پرخاشگرانه كودكان و نوجوانان اثر مزمن بر جاي خواهد گذاشت. به طور كلي كودكان و نوجوانان مرگ پدر و مادر خود را راحت تر از طلاق آنان پذيرا هستند، در فوت پدر و مادر پيوندهاي عاطفي، شخصيتي و احساسي و رشته هاي ارتباط رواني گسسته نمي شود يا كمتر سست مي شود و افسردگي و ملال، كوتاه مدت و زودگذر است. در حالي كه آثار طويل المدت طلاق در پسران و دختران بيشتر است و مشكلات ناسازگاري در تشكيل خانواده را به وجود مي آورد.
اینجانب چند سالی است كه در مدرسه ي ابتدايي مشغول به تدريس هستم . متأسفانه در اين مدّت با شاگردان مشكل دار بسياري مواجه بودم و هر سال با تجربه بيش از قبل سعي در رفع يا كاهش آن نموده ام . امسال هم مثل هر سال از بين دانش آموزم که .... نفر بودند دانش آموزی مشکل دار به نام مریم (اسم مستعار) وجود داشت. مریم دانش آموزی بي نظم و پرخاشگری بود كه با انجام حركات ناشي باعث اذيّت و آزار ديگران و زور گویی به آنها شده بود . او به درس و مدرسه علاقه ای نداشت و از انجام تکالیفش به بهانه های مختلف سر باز می زد.و دجار افت تحصیلی شده بود من پس از مشاهده و مصاحبه با ديگران متوجّه از هم گسيختگي خانواده و محيط زندگي او شدم و با صحبت با پدر او و ديگران در پي رفع ناامني و ترس و اختلالات رفتاري و اخلاقي او بر آمدم . پس از مطالعه و بررسي و همفكري باهمكاران و ديگران و درپيش گرفتن روش هاي مناسب موفّق به كاهش اختلالات رفتاري و اخلاقي او شدم .
مقدمه :
خانواده اوّلين پايه گذار شخصيّت و ارزش هاي فكري است كه نقش مهمّي در تعيين سرنوشت ، سبك و خط مشي آينده ي فرد دارد. هيچ كس در خانواده از تأثيرات نامطلوب طلاق گريزي ندارد . طلاق و جدايي والدين پديده اي ناخوشايند و نامطلوب است كه غالباً پس از يك دوره كشمكش و درگيري هاي شديد خانوادگي به وقوع مي پيوندد . علاوه بر فشارهاي رواني كه در پي كشمكش هاي فزاينده ي والدين طلاق بر كودك تحميل مي گردد ، فشارهاي رواني ديگري نيز به عنوان پيامد هاي جانبي طلاق وجود دارد كه گاه مجموع اين فشارها مي تواند كودك را به مرز بيماري هاي اعصاب و روان ، ناهنجاري هاي رفتاري ، ناسازگاري هاي اجتماعي و عاطفي نيز بكشاند . اولين سال هاي طلاق پرتنش ترين سال براي والدين است ، زيرا با بسياري از مشكلات تازه و دشواري هاي مربوط به امورمالي و خانوادگي مواجه اند . (حجازي ، ص 33 ) اكثر اوقات در چنين شرايطي خود پنداره ي والدين دچار تزلزل مي شود و احساس اضطراب ، افسردگي ، خشم ، طردشدگي و ناتواني وبي كفايتي در برقراري روابط پر معنا به وجود مي آيد . اين احساسات همانند امواجي حريم رواني و عاطفي كودك را متأثر مي سازد و كودك علاوه بر شرايط جديد والدين ، ناچار به تحمل پديده هاي جانبي طلاق نيز خواهد بود. (حجازي ، ص 34 )