جايگاه نقد در
ادبيات جهان
نقد و نقادي كه عبارت از شناخت نيك و بد و
تميز بين سره و ناسره است در همه فنون هنر و در بسياري از شقوق علوم و معارف بشري
هست و اختصاص به آثار ادبي ندارد. با اين حال مزيت نقد آثار ادبي در تمام دنيا و
تقريباً در تمام اعصار بر نقد ساير فنون هنر – و غير هنر –
اينست كه به يك تعبير، از همه آنها مفهوم تر و روشن تر است. چرا كه ساير فنون هنر،
چون حجاري و نقاشي و غيره و ذلك براي اكثريت مردم تا حدي مشكل و نا مفهوم مي باشند
در صورتيكه آثار ادبي، فقط براي عده بسيار كمي از مردم ممكن است نا مفهوم و مشكل
باشند. مردم با آثار ادبي بسيار مانوس تر و نزديكتر ند بعضي شعر را مي پسندند بعضي
ديگر به داستان علاقه دارند، بعضي به نمايشنامه ها شيفه اند و برخي به سخنان
عارفانه و اخلاقي عنايت مي ورزند و در هر حال ، اكثراً با آثار ادبي علاقه مندند و
درباره اين آثار غالباً اظهار نظر نيز مي كنند و اما همين مسئله مسبب اختلاف عقايد
و نظرها در نقد آثار ادبي بيش از نقد ساير فنون هنر شده است.
در حقيقت آثار
ادبي براي همه مردم و براي تمام طبقات به يك نوع جايگاه نقد در ادبيات جهان و به
درجه ارزش ندارد، و بسا كه هر خواننده اي يا هر طبقه اي از خوانندگان در آن آثار
نمي جويند يا نمي يابند و اين خود سبب مي شود كه در نقادي و ارزيابي آثار ادبي
اختلاف سليقه بسيار پيدا مي شود و اقسام و انحاء مختلف نقد ادبي بوجود مي آيد. كه
بعضي مبتني است بر لفظ. و بعضي بر معني. بعضي جنبه فني دارد و بعضي ديگر جز بيان
عقايد و آراء شخصي چيزي نيست و خلاصه همين تفاوت و اختلاف در امر التذاذ و تمتع از
آثار ادبي سبب شده است كه نقد ادبي تاكنون اساس و قوامي نيافته است. و بر پايه و
بنياد درستي قرار نگرفته است. و هنوز بعد از قرن ها بحث و تحقيق كه نقادان مختلف
كرده اند درست قرين و دقيق ترين روش هاي نقادي شيوه و روش التقاطي و تأليفي است
يعني شيوه اي كه از جمع و تلفيق ساير شيوه ها و روش هاي نقادي حاصل شده باشد و علت
اين امر هم اين است كه هرچند در طي قرن هاي دراز نقادان بزرگ و عالي مقام در دنيا
پديد آمده اند اما هر كدام از آنها توقعي ديگر از آثار ادبي و از نويسندگان آنها
داشته است و هر يك راه و روشي ديگر در غايت و مقصدي ديگر براي شاعران و نويسندگان
پيشنهاد كرده است و اكثر آنها در دفاع و تأئيد نظر و غايتي كه خود براي آثار ادبي
پيشنهاد كرده اند. زياده تأكيد و اجرام نموده اند. به طوري كه شيوه ها و روش ها و
آراء و مكاتب نقادان ديگر را به كلي طرد و نفي كرده اند و ناچيز و حقيرشمرده اند و
همين امر سبب مشاجرات بسيار در مسائل راجع به نقد ادبي شده است و ضرورت جمع آنها
از اينجا است.
در هر حال از اين مقدمات چنين بر مي آيد كه
ادبيات و ادب امريست كه داراي جهات و اعتبارات مختلف است و نقد ادبي وقتي كامل و
تمام خواهد بود كه تا حد امكان به تمام يا به اكثر اين جهات و اعتبارات مختلف نظر
داشته باشد و آثار ادبي را هم از جهت لغوي وقتي ملاحظه كند و هم از جهت اخلاقي و
زيبايي. و تا منتقد تمام اين جهات را در آثار ادبي ملاحظه ننمايد درواقع نمي تواند
ادعا كند كه هيچ اثري را به درستي نشناخته است و نيك و بد و سره و ناسره آن را
درست تشخيص داده است.
نقد در لغت «همين چيزي در برگزيدن» در نظر كردن
است در دراهم تا در آن بقول اهل لغت سره را از ناسره باز شناسد. معني عيب جويي نيز
كه لوازم «به گزيني» است ظاهراً تقديم در اصل كلمه بوده است. اين كلمه در فارسي و
تازي بروجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معايب كلام است.
لذا نقد را حق داوري و قضاوت درباره آثار فكري
و ذوقي بشر دانسته اند بنابراين مقام نقاد مقام قاضي و داور است. از لحاظ ريشه
شناسي نيز از زبان هاي اروپائي كلمات Lacritique فرانسوي، critic انگليسي و Kritik آلماني از ريشه Krinen يوناني به معني قضاوت و داوري كردن و كريتس Krit’s به معني «قاضي يا داور» اخذ
شده و كريتيكوس Kritikos به عنوان داور مطالب ادبي اقلا در اوايل قرن چهارم قبل از ميلاد رايج بوده است. در فرهنگ
هاي پهلوي و روستايي نيز نقد مترادف با داوري و حكم آمده است. در فرهنگ هاي مختلف
نيز معادل و مشابه چنين معاني و تعابيري مبضوط است.
- نقد اله الدراهم و غيرها (در درههما و
جز آنها نظر كرد تا خوب آنها را از بد جدا كند)
-
نقد الكلام (عيب سخن را آشكار ساخت، سخن را نقد كرد)
فقه الغرنقد
-
الانتقاد (آشكار كردن عيب قطعه اي ادبي يا فني)»
-
«نقد (اظهر العيوب و المحاسن اواحداهما):
انتقاد كرد (خوب و
بد چيزي را آشكار كرد)»
«- النقد (بهترين
چيزي برگزيدن و سره كردن سيم)»
رقص علي هدا اما
اين حكم و داوري و «به گزيني» مستلزم داشتن ملاك حقيقي براي تشخيص صواب از خطا و
خوب از بد است. ولي در تاريخ تفكر بشر از زماني كه وجود آدمي به نور معرفت روشن
شده و يا به دنبال آن دچار تاريكي و جهل شده همواره ملاك هاي متفاوتي براي داوري
در بين بوده است.
هر عالم و صاحب معرفتي براي تمييز حق از باطل
و حقيقت از خطا متمسك به ملاكي مي شود. همچنانكه در مباحث فلسفي (criteriology)
يعني علم الانتقاد و فصل الخطاب فلسفي هميشه اين بحث بوده است كه ملاك حقيقي بودن
علم و معرفت چيست. بعضي ملاك را بداهت و عده اي قول جمهور و قبول عالم و اجماع
علما و گروهي جمعيت قول رجال و معصوم و اخبار آسماني و بعضي جمعيت برهان عقل كه
رجوع به اصول دارد دانسته اند.
در اين باب به طور
كلي سه ملاك كلي در نقد و تشخيص حق از باطل مطرح گرديده است. اول كلام الهي، دوم
جهان و عقل جهاني، سوم انسان و ادراك انساني.
ملاك نخستين از آن مردمي است كه كلام و اخبار
آسماني را حجت و فرقان حق و باطل مي دانند. به عقيده اين گروه كه اهل كتب آسماني
يا تابعان اساطير هستند اساس تمييز حق و باطل ودايع و مأثورات مي دانند و اهل
اساطير شاعران و كاهنان را حامل چنين ملاكي دانسته اند.
به عقيده دسته دوم كه با تفكر يوناني مأنوس
اند ملاك نقد، عقل آدمي است كه مطابقت با عقل جهاني پيدا م يكند و محل ظهور و واسه
شناخت علم واقع مي شود. در اينجا حقيقت مطابقت علم با واقع است. يعني هر چه علم ما
به واقعيت نزديك تر باشد به همان نسبت به حقيقت نزديك تر شده ايم.
ملاك دسته سوم عقل انساني است. عقلي كه خود حق
و باطل را بر مي گزينند. در اينجا عالم واقع
عالم نفساني است. در اين حوزه انفعالات نفساني و وجدان فردي ملاك تميز حق
از باطل تلقي مي شود.
با اين وصف دخول
در تاريخ عالم و آدم است تا جايي كه مي توان گفت كه با خلقت ادم اني تاريخ و
مسابقه آغاز شده است. در طول تاريخ همواره گروهي به اعتبار حجيت حق انديشيده،
داوري و به گزيني كرده و دست به نقد زده اند. و گروهي ديگر به اعتبار احتياج
ابليسي انديشيده اند برگزيده داوري كرده و دست به نقد و نقادي زده اند. با اين وجه
تقسيم بر مصاديق اين معني مرور مي كنيم:
آنجا كه نقد به
اعتبار حجيت حق ديده شده است كلمه نقد يا در مقابل نسيه به كار رفته:
نقدها را بود
آيا كه عياري گيرند
|
|
تا همه صومعه
داران پي كاري گيرند
|
و تركيباتي در
همين حدود (نقد صوفي، نقد حال، نقد وصال، دم نقد و غيره.
نقدصوفي نه همه صافي و بيغش باشد
|
|
اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
|
***
طمع به «نقد
وصال» تو، حد ما نبود
|
|
هوالتم به لب
لعل همچو شكر كن
|
***
زانكه صوفي در
«دم نقد» است، مست
|
|
لاجرم از كفر و
ايمان، برتر است
|
يا اينكه به معني
سره و كردن محك زدن امور عقلي و نظري و داوري كردن به كار رفته است.
ناصر خسو و آتش دوزخ را ناقد عقل و آشكار
كننده اصل و ماهيت و طهارت و و خباثت و سعادت و نحاست آن مي داند:
آتش دوزخ است
ناقد عقل
|
|
او شناسد ز سيم
پاك، نحاس
|
مولانا نقادي را
رسوا كننده زرق و ريا كاران و آشكار كننده باطن آنها و محو كننده نقاب و بزك ظاهر سازان
مي داند و مي فرمايد:
در ميان ناقدان
زرقي متن
|
|
با محك اي قلب
دون لافي فرن
|
و خاقاني گفته
است:
از بهر عيار
دانش اكنون به بلاد
|
|
كه صيرفي و كو
محك و كونقاد
|
پس براي نقد و
گزينش و براي اينكه مايه چيزي يا امري روشن شود محك و معيار لازم است تا عيار و درجه
خلوص و غش هر چيز آشكار شود. اما هر كس به اعتبار محك و معيارش از سليقه و ايده رب
النوع ديگر به مبارزه بر مي خيزد.
آنگاه كه نقد به
اعتبار حجيت حق صورت گيرد معيار بايد ماخوذ از حق باشد. در اين مقام بشر جزوي از
كل مطلق است و از كل مطلق تلقي كلمات ميكند. در اين گونه نقد انسان هيچ دخالتي
مبتني بر نفسانيت خويش ندارد و همه چيز را با حكم و قول حق مي سنجد و داوري و نقد
ميكند.
در اين مقام يا
نقد فردي مي كنند كه هيچ كس از اين نقد فارغ نيست و همه به اعتبار دغدغه هايي كه
دارند به اعمال خود نظر مي كنند و همگي به محاسبه نقش خويش مي پردازند. يا اينكه
نقد غير فردي مي كنند آثار ديگري را به نقد مي كشند. د راين نوع نقد در ميان قدما
علاوه بر نقد صوري و مفهومي نقد مصنوعي و باطني نيز مهم بوده است:
مولانا مي فرمايد:
بشنويد اي
دوستان اين دوستان
|
|
خود حقيقت نقد
حال ماست آن
|
نقد حال خويش را
گر پي بريم
|
|
هم زدنيا هم ز
عقبي برخوريم
|
نقد حال اعنا از
ظاهر به باطن و اعيان امور است. التفات به لقاطي كلمت و احتراز از اشتغال به الفاظ
است.
برچسب ها:
فایل جایگاه نقد به طور اعم در ادبیات دل انگیزی فارسی